برای بررسی دلایل ایجاد و رشد داستان کوتاه کاروری و کلا سبک مینیمالیسم آمریکایی باید به روند تحول اجتماعی آمریکا توجه کرد. تحلیل زیبایی شناسانه این جریانها بدون در نظر گرفتن زیر ساختهای موثر در شکل گیری آنها بی فایده است وممکن است به نتیجه گیریهای نادرستی در انطباق این جریانها بر وضع موجود خودمان منجر شود.  
به طور کلی داستان کوتاه به فرهنگ آمریکایی تعلق دارد. فرهنگی که مشخصه اصلی آن سرعت و ضرباهنگ سریع است. ادبیات هم تنها حامل این مشخصه فرهنگی نیست. سینما، موسیقی و خیلی شاخه های ریز و درشت هنری دیگر هم این ویژگی را توی خودشان دارند.  رابطه بین عرضه و تقاضا توی تمام شاخه های زندگی آمریکایی تند و سریع است. وهمین طور تند تر هم میشود. کیشلوفسکی در کتاب من ، کیشلوفسکی داستانی را روایت میکند که برای توضیح این ویژگی فرهنگی آمریکا کاملا مناسب است. او میگوید:
« برای ما اروپایی ها بازگشت به خانه پدری بیانگر ارزشی است که در سنت ما،در تاریخ ما و همچنین در فرهنگ ما وجود دارد. این مسئله را میتوان در ادیسه دید. ادبیات ، تئاتر و هنردر طی اعصار، موضوع بازگشت به خانه پدری، یعنی مکانی با یک سلسله ارزشها را مطرح کرده اند...اما من آمریکا را درک نمیکنم. سعی کردم که به کنه مطلب پی ببرم و داستانی به یادم آمد... داستان از این قرار است: این من هستم که با هواپیمایی به آمریکا سفر میکنم. آقایی کنارم نشسته است. خب، میخواهم چرتی بزنم یا کتابی بخوانم و با این آقا حرف نزنم. اما متاسفانه طرف پرچانه است و سر صحبت را باز میکند. میگوید:
- شما چه کاره اید؟
- فیلم میسازم.
- خیلی جالب است.
- بله جالب است.
- من هم در و پنجره میسازم.
...معلوم شد در آلمان کارخانه در و پنجره سازی دارد. خودش هم آلمانی است...او پنجره ها را در آلمان به قیمت بسیار بالا و با پنجاه سال ضمانت میفروشد. البته آلمانی ها با نهایت رضایت این پنجره ها را میخرند...از آنجایی که این شخص بهترین سازنده پنجره در آلمان است خواسته که در آمریکا نیز به این کار بپردازد. پس کارخانه ای در آمریکا راه می اندازد.میگوید:
پنجره های بی نظیری ساختم. اعلام کردم که پنجره هایم را پنجاه سال ضمانت میکنم. قیمتی نیز تعیین کردم. هیچ کس نمیخواست این پنجره ها را بخرد. هیچ کس. کلی تبلیغات کردم. توی روزنامه ، تلوزیون و همه جای دیگر... اما هیچ کس نمیخواست از این پنجره ها بخرد. مدت ضمانت را به بیست سال کاهش دادم،ولی قیمت را ثابت نگه داشتم. فکرش را بکنید ، شروع کردند به خریدن پنجره ها. ضمانت را به ده سال کاهش دادم ولی قیمت را همچنان ثابت نگه داشتم. فروش چهار برابر شد. حالا میروم آمریکا تا کارخانه دوم را هم راه بیندازم و مدت ضمانت را تا پنج سال پایین بیاورم. قیمت را همچنان ثابت نگه میدارم . آمریکایی ها پنجره ها را میخرند.میدانید چرا پنجره هایی را که پنج سال ضمانت داشته باشد میخرند ولی پنجره هایی با پنجاه سال ضمانت را نمیخرند؟ فقط به این دلیل که تصورش را هم نمیکنند پنجاه سال در جایی بمانند. چنین چیزی در مخیله شان نمیگنجد.
بنابر این مفهوم خانه پدری ، یعنی جایی که نسلهای متوالی در آن زندگی میکنند، برایشان متصور نیست. زیرا مدام محل زندگیشان را عوض میکنند.»
در جای دیگری هم میگوید:
« من از آمریکا میترسم.هر وقت به نیویورک میروم احساسم این است که چیزی نمانده که شهر فرو بریزد و فکر و ذکرم این است که چه کنم که وقتی این اتفاق می افتد آنجا نباشم. همین امر در مورد سایر نقاط آمریکا هم صدق میکند. در خیابانهای کالیفرنیا به اندازه نیویورک آدم و سر و صدا نیست. در عوض مملو از اتومبیل هایی است که مدام این طرف و آن طرف میروند...»
این شاخصه های تاریخی ، فرهنگی و اجتماعی آمریکاست که داستان کوتاه را جزئی از آنها میکند. میل به کوتاه و خلاصه کردن هرچیز یکی از ویژگی های اصلی فرهنگ آمریکایی است. چیزهای کوتاه و خلاصه با ضرباهنگ سریع. آنقدر سریع که با نحوه زندگی کردنشان همخوانی پیدا کند. همین عناصر پایه ها اصلی داستان کوتاه آمریکا را شکل میدهند. مینیمالیسم عملا حالت پیشرفته تر این نوع زندگی است. رسیدن به مینیمالیسم داستانی ، بعد از سبکهای تجربه شده قبلی داستان کوتاه ، پاسخی طبیعی است به این شکل از جریان زندگی. اینکه یک آمریکایی نمیخواهد بیشتر از یک زمان معین ( و تا حد امکان کوتاه ) بر روی یک موضوع خاص مکث کند. داستانهای آپارتمانی و تا حدود  زیادی مینیمالیستی کارور هم در ادامه همین جریان قرار میگیرند. کارور یک ادامه منطقی بر شکل زندگی آمریکایی ست.
حالا باید دید که تاثیر این جریان بر داستان نویسی ما چگونه است . این یک واقعیت است که وضعیت خانه پدری ( یا همان میل به ماندن یا کند شدن) در ایران به هیچ وجه به شکل وضعیت آمریکایی آن در نیامده . هنوز بنیانهای زیادی وجود دارد که ما را وادار به کند شدن میکند ( این وضعیت حتی به شکل اروپایی آن هم نزدیک نیست).
 اما شکل زندگی در حال تغییر است. خیلی چیزها دیگر مثل سابق نیست. هر کدام از ما به شکلی با تغییرات جدید و جدید تر زندگی درگیریم. حتی میشود گفت که لایه های مختلفی از زندگی اجتماعی ما در حال حاضر به شیوه زندگی آمریکایی شبیه شده است. به نظر من این مسئله دلیل اصلی اقبال نویسندگان ما به این دیدگاه داستان پردازی است.
 اما اروپایی ها هم همین دوران را طی کرده اند . شکل زندگی اروپایی بسیار شبیه زندگی آمریکایی است . بسیار شبیه تر از شکل زندگی ما و زندگی آمریکایی . اما وضعیت داستان در اروپا مقهور داستان پردازی آمریکایی نیست ( هرچند که به هیچ وجه نمیتوان تاثیراتی را که از هم گرفته اند منکر شد) داستان کوتاه اروپایی مشخصات خودش را دارد . اصالتهای خودش را دارد و با وجود شباهتهایی که با داستان کوتاه آمریکایی دارد کاملا مستقل است. میشود گفت که این دو نوع دید داستان نویسی به یک داد و ستد هنری با هم رسیده اند.
به نظر من این نوع نگرش داستان نویسی تنها زمانی میتواند در ایران ماندگار شود که به نوعی رابطه هنری-فرهنگی متعادل با نمونه آمریکاییش برسد . چیزی شبیه رابطه ای که اروپایی ها به آن رسیدند.

و پایان کار:

سرعت زندگی اجتماعی بدون شک یکی از اصلی ترین پارامترهای شکل دهنده هنر آمریکایی است. من در این نوشته  در مورد داستان کوتاه آمریکایی صحبت کردم و نه اروپایی . داستان اروپایی زیر ساختهایی دارد که از نمونه آمریکاییش متفاوت است. من به هیچ وجه اعتقاد ندارم که که با یک نوع تحلیل میشود تمام انواع داستانها را نقد کرد.توجه به بنیانهای تاریخی ، اسطوره ای ، اجتماعی و... یک ملت راه شناخت روند رشد هنر آن ملت است. آمریکایی ها خانه پدری ندارند ( نوستالژی تاریخی ندارند) و روی همین اصل هم نوع نقد هنرشان متفاوت از اروپایی ها است. اجتماع آمریکایی اگزیستانسیالیستی ترین نوع جامعه است و بحث تعادل جامعه به روند جاری حرکت اجتماعی آنها وابسته میشود.
نظرات 16 + ارسال نظر
فرشته سه‌شنبه 20 خرداد‌ماه سال 1382 ساعت 12:50 ب.ظ http://biesm.persianblog.com

سلام.فرانک اوکانر در کتاب صدای تنها به مساله داستان کوتاه و رمان نگاه جالبی دارد.او سرعت و تکنولوژی را آنقدر موثر نميداند که تعادل کل جامعه را.مقايسه با مزه ای بين جوان ايرلندی و جوان انگليسي و ...انجام داده که خيلی جالب و عميق است.اگه نخوندی بخونش حتما خوشت می آد.و در مورد معبد آناهيتا....بله من اون معابد رو راجع بهشون خوندم و...اما شيوا داره راجع به معبد همدان حرف می زند و احتمالا آوردن اسم کنگاور، اشتباه سهوی است.هر چند هيچ لطمه ای به داستان نزده و اصلا مهم نيست .اما خب من به قول خودم مو رو از ماست کشيدم.

رویا سه‌شنبه 20 خرداد‌ماه سال 1382 ساعت 02:07 ب.ظ http://rainigirl.persianblog.com

به عنوان مرجعی برای ریشه یابی عدم شکوفایی داستان کوتاه در کشوری مثل خودمان جالب بود. من هم در تمام سالهایی که می نوشته ام ؛ داستان کوتاه را به تازگی و آنهم در سطح همین وب لاگ نویسی جدی گرفته ام. رمان همیشه محبوبیت و جذابیت خود را به من تحمیل کرده.

اندوه سه‌شنبه 20 خرداد‌ماه سال 1382 ساعت 06:14 ب.ظ http://andoh.persianblog.com

درود..در نقبی که بع ادبیات آمریکا زده‌اید ( فقط ایالات متحده و بدور از امریکای فقر و بدبختی که ادبیاتش بسیار به ما نزدیک است ) مثله جالبی را پیش کشیده اید .. اما چند مشخصه که بدور از داستان کوتاه هست و به صورت رمان . این سوژه تند و سریع را تا حدودی کم رنگ میکند .. در کل ار آشنایی هایی که میدهید در مورد ادبیات .. باید ممنون بود .. بدرود

بهار ایران ما سه‌شنبه 20 خرداد‌ماه سال 1382 ساعت 08:13 ب.ظ http://bahare-iran-ma.blogsky.com/

مطلبتون را خواندم..از بررسی و تحلیلتون خوشم اومد!....موفق باشید..!

حامد سه‌شنبه 20 خرداد‌ماه سال 1382 ساعت 10:56 ب.ظ http://varteh

بابا تو کی هستی؟
۱.در ورطه من به روی هر نظری چهار طاق واز است .
۲.این که چرا فرشته مرگ نمی تواند کارش را انجام دهد را گفته ام تا حدی که تابلو نشود در خود داستان .
۳. من ادعای کاروری نوشتن ندارم و اگر می بینی نثر من به قدرت آن مرد بزرگ نیست اشکال از کوچکی من است و اینکه واقعا نمی خواهم دنباله روی کور آن پیر فرزانه !باشم .
۴. این حرفها دیگه چیه ؟ کسی که خودش نظراتش را بی پرده می گوید انتظارش از دیگران هم همین است .

مرتضی چهارشنبه 21 خرداد‌ماه سال 1382 ساعت 12:58 ق.ظ http://raavi.blogsky.com

درود بر شما حقیقتا با این سواد کمم در ادبیات بسیار استفاده میبرم سر بلند باشید
جسارتا اگر مقدور هست لینک مرا از مرتضی به : روایتی از فرزند آدم : تغییر دهید ...
یا حق

پدرام چهارشنبه 21 خرداد‌ماه سال 1382 ساعت 09:38 ق.ظ http://natoor.persianblog.com

باید آفلاین بخوانم...

کاپیتان نمو چهارشنبه 21 خرداد‌ماه سال 1382 ساعت 10:23 ق.ظ http://cnemo.blogspot.com

بسیار جالب بود. فکر کنم در ایران برعکس باشه و وقتی جنسی ضمانت ۵۰ ساله داشته باشه بیشتر طرفدار پیدا کنه. درسته ؟

گوشه گیر چهارشنبه 21 خرداد‌ماه سال 1382 ساعت 10:55 ق.ظ http://www.gooshegir.blogspot.com

با این داستان کیشلوفسکی خیلی حال کردم .
موفق باشی .

آرادیش چهارشنبه 21 خرداد‌ماه سال 1382 ساعت 11:56 ق.ظ http://aradish.persianblog.com

درود... دروغ نگویم آمده بودم سپاسی بگذارم متنت را سیو کنم و بروم... اما ماندم. خواندم... در موقعیتی نیستم که در محدود فضای این مستطیل نظری بدهم و چقدر بد می دانم این را که بگویم متن خوبی بود و جالب بود و.... و بگذرم... پس چیزی نمی گویم. می گذرم. شاید بعد... چیزکی در آرادیش بنویسم... خوب باشی.

بهار ايران چهارشنبه 21 خرداد‌ماه سال 1382 ساعت 12:08 ب.ظ http://bahare-iran-ma.blogsky.com/

سلام..ممنون که به وبلاگ ما سر زدين...از سبک وبلاکتون خوشم آمد...امیدوارم اینبار بتونین بخونین..!!...موفق باشید..!

یاقوت سبز چهارشنبه 21 خرداد‌ماه سال 1382 ساعت 05:38 ب.ظ http://shirinsol2002.persianblog.com


سلام...مطالبت هم جالب بود و هم برام جدید بود.. با نظر کاپیتان نمو خیلی موافقم


شاپرک پنج‌شنبه 22 خرداد‌ماه سال 1382 ساعت 11:56 ب.ظ http://shaaparak.persianblog.com

خواستم بگم من آروم نشستم ته کلاس و به حرفاتون گوش میدم یه وقت فکر نکنین غایبم ها ..........این دفعه کلی از حرفاتون رو فهمیدم.... فکر کنم دارم پیشرفت میکنم :)

خوابگرد جمعه 23 خرداد‌ماه سال 1382 ساعت 02:17 ق.ظ http://www.khabgard.com

درود... آدرس جدید خوابگرد را به خاطر بسپارید و با انتشار خبر آن، در آغاز دوباره‌ی این راه، دلگرمم کنید. www.khabgard.com

هاله جمعه 23 خرداد‌ماه سال 1382 ساعت 04:47 ب.ظ http://haleh.blogsky.com

سلام آبی..نمیتونم کامنت بزارم چون خیلیی طولانیه...وقتی آفلاین شدم میخونم نظر میدم !‌:)

من و... شنبه 24 خرداد‌ماه سال 1382 ساعت 12:12 ق.ظ http://mhsn.persianblog.com/

بع له

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد