پریشانی

چند روز پیش مجله ای به دستم رسید به اسم یک هفتم .


نوشته بود: یک هفتم هفته نامه ای است که در زمینه های سیاست ،اقتصاد ، اجتماع و فرهنگ منتشر میشود.روی جلد مجله هم نوشته بود : اردیبهشت 82 / 52 صفحه / 350 تومان.ویژه زندگی و آثار هوشنگ گلشیری و یادکردی از کاوه گلستان.


اصلا هم جایی ننوشته بود که این شماره چندمین شماره این مجله است و یا چند وقت است که منتشر میشود.


بعد که به دفتر مجله زنگ زدم معلوم شد که تا به حال 33 شماره از این مجله چاپ شده . خوب رقم تقریبا زیادی است. نمیدانم چرا قبلا ندیده بودمش . ولی با همین یک شماره ای که از این مجله خواندم به نظرم کار خیلی خوبی آمد . یعنی حرفه ای بود . البته تمام مقالاتش را افراد اسم و رسم نوشته بودند: شهریار مندنی پور ، امیر حسین چهل تن ، سیمین بهبهانی ، عمران صلاحی ، محمد ایوبی ، محمد رضا اصلانی ، ضیا موحد ، علی اکبر معصوم بیگی ، محمد تقوی و باربد گلشیری.


مصاحبه ای از گلشیری را هم چاپ کرده که قبلا جایی نخوانده بودم ( البته روی جلد مجله هم نوشته گفتگو های منتشر نشده ای با فرزانه طاهری و هوشنگ گلشیری).خوب تا اینجا شد معرفی یک هفتم.


اما مصاحبه گلشیری چیزهای جالبی دارد که به خواندنش می ارزد ( گلشیری همیشه به خواندنش می ارزد ).


گلشیری میگوید :آشفتگی در آثار و ذهنیات ماست.ما نا همزمانی داریم . ما به آن صورتی که غرب تجربیاتش را پله پله طی کرد مراحل لازم را طی نکردیم. اول با ادبیات رمانتیک اروپا آشنا شدیم، بعدش از طریق نیما اندکی با سمبولیسم آشنا شدیم و از طریق هدایت تا حدی با جریان سیال ذهن و سورئالیسم آشنا شدیم و...


اما در این میان داستان رئالیستی هم داشتیم . میخواهم بگویم توالی ، همزمانی و ترتیبات آثار ما هم چندان آشفته نبود!


اشکال همینجاست. وقتی خواستیم داستان رئالیستی بنویسیم گرفتار رئالیسم سوسیالیستی شدیم. یعنی ما در حقیقت عنصر رئالیسم را نگذراندیم . منظورم از رئالیسم این است که اول قایل باشیم که یک هستی بیرون از ذهن انسان وجود دارد و انسان قادر به شناخت و ثبت و ضبط و انتقال این هستی است و لازمه های اینها داشتن فردیت است. میخواهم در جواب سوالتان بگویم ما میتوانیم بگوییم ‍‎‏« این بخش» یا « فلان بخش » از « فلان کتاب » رئالیستی است . اما ، به ندرت کسی را میتوانیم بگوییم که نویسنده رئالیست باشد.



چیزی که گلشیری در مورد فردیت و را بطه آن با شکل گیری رئالیسم در ادبیات میگوید قابل تامل است. اصولا پیدایش رئالیسم در حوزه هنر ( که منظور ما فعلا همان ادبیات است ) به طور مستقیم به پیشرفتهای تکنولوژیک بشر مرتبط است . سرعت و چگونگی تغییرات تکنولوژیک هم وابسته به بحث فردیت است. یک دیدگاه جالب این است که پیدایش رئالیسم به طور مشخص با کشف دوربین عکاسی مرتبط است . یعنی پیدایش وسیله ای که به انسان امکان ثبت و ضبط کامل یک لحظه ( و یا برش ) از زندگی را میدهد.بررسی همزمانی کشف و پیشرفت تکنولوژی دوربین عکاسی با ایجاد و پیشرفت سبک رئالیسم ادبی به شکلی تایید کننده نظر فوق است . در یکی از روزهای تابستان سال ۱۸۲۷  Joseph Nicéphore Niépce موفق به ثبت اولین تصویر ثابت شد . البته مدت کمی بعد  نمونه بهتری از عکس و دوربین Joseph Nicéphore Niépce به وسیله Louis-Jacques-Mandé Daguerre ساخته شد . این دوره زمانی را تقریبا با دوره کاری بالزاک میشود یکسان گرفت. جالب اینجاست که در سال 1877 صفحات عکاسی ( فیلم عکاسی) جدیدی به وسیله (۱۸۵۴-۱۹۳۲) George Eastman  ساخته شد که عملا انقلابی در ساختار دوربین های عکاسی پدید آورد. دوربینهای ساخته شده بعد از تولید این صفحات عکاسی را به عنوان اولین نسل جدی دوربینهای عکاسی امروزی به حساب می آورند . اما نکته جالب اینجاست که این پیشرفت چشمگیر در صنعت عکاسی با دوره کاری امیل زولا ( 1840-1902 ) هماهنگی دارد .به عنوان مثال زولا ژرمینال را در فاصله سالهای 5-1884 نوشت. این به این معنی ا ست که پیشرفت تکنولوژیک در صنعت عکاسی با انتقال جریان ادبی رئالیسم به ناتورالیسم هماهنگی زمانی دارد.این هماهنگی زمانی کاملا معنا دار است و نشانه  اثر گذاری این جریانها بر یکدیگر و رشد هر دوی آنها ست. یعنی ایجاد توانایی در ثبت و ضبط لحظات و عینیت بیرونی افراد و اشیا و گسترش توانایی در این نحوه نمایش. ( البته مسلما عوامل دیگری نیز در این میان موثر هستند که من در این نوشته به آنها نمی پردازم). پیشرفتهای تکنولوژیک بشر نیز به طور روشنی با پدیده فرد گرایی و یا اومانیسم قرابت دارد. به عبارت دیگر اومانیسم یکی از اصلی ترین دلایل جهشهای فکری و تکنولوژیک بشر به حساب می آید .حالا ترکیب تمام اینها را در نظر بگیرید ( اومانیسم ، پیشرفت تکنولوژی ، ساختارهای جدید فکری و هنری ( به تعبیر دیگر بحث عقلانیت ). تمام این پارامترها از عنا صر اصلی شکل دهنده دوره مدرنیسم به حساب می آیند .


خوب حالا ما چه داریم؟ روند این تغییرات به هیچ وجه با روند تغییراتی که ما در ایران شاهدش بوده ایم همخوانی ندارد. . ما نا همزمانی داریم . ما به آن صورتی که غرب تجربیاتش را پله پله طی کرد مراحل لازم را طی نکردیم. روند صحیح رشد تکنولوژی در کشور ما طی نشده ( ما اصولا فاقد تکنولوژی هستیم ) . همان طور که در مورد دوربین عکاسی و سبک رئالیسم مثال زدم داد این دادو ستد جریانها در ایران اتفاق نیفتاده است. به همین دلیل جریان ادبی ما بدون طی کردن درست مسیر ادبیات رئالیستی و به دلایلی اجتماعی در دام ادبیات رئالیسم سوسیالیستی افتاد. ادبیات رئالیسم سوسیالیستی اصولا فاقد جنبه های لازم برای رشد دادن و پروراندن جریانهای مختلف ادبی است . به عبارت دیگر این نوع ادبیات به نتیجه منطقی وصل شدن به مدرنیسم ادبی منجر نمیشود. دلیلش هم این است که اصولا رئالیست سوسیالیستی از عناصر اصلی پیدایش مدرنیسم یعنی عقلانیت ، اومانیسم ، دموکراسی و نقد بی بهره است .( تاثیر این چهار پارامتر را میشود در ادبیات رئالیستی که در بالا شرحش داده شد پی گیری کرد. به عبارت دیگر ادبیات رئالیستی در بطن خود به رشد دادن و بسط این پارامترها میپردازد ). خوب ما فاقد تجربیات اصیل ادبیات رئالیستی هستیم و به همین دلیل از نطفه های اصلی و منطقی مدرنیسم ادبی  بی بهره ایم . در جایی که حالا ایستاده ایم  میخواهیم به پست مدرنیسم ادبی برسیم. پیشرفت تکنولوژیک هم که همچنان نداریم . زاینده عقلانیت جدید هم که نیستیم . ( در هردوی این موارد وارد کننده صرفیم). از نقد به معنی کلی آن نیز که بویی نبرده ایم . از دموکراسی هم که ...


واقعا نمیدانم این ملغمه ای که گفتم به کجا میرود . البته همیشه استثنا هست . همیشه کسانی هستند که خارج از چهارچوبهای مشخص جامعه شان حرکت میکنند . بحث من آنها نیستند . نبوغ را هیچوقت نمیشود انکار کرد .اما روند کلی حرکت مریض است . این شکل حرکت اگر بخواهد همین طور بی در و پیکر بماندآینده روشنی ندارد. میشود گفت ما پریشانی داریم. ما نا همزمانی داریم .


نظرات 18 + ارسال نظر
پدرام چهارشنبه 4 تیر‌ماه سال 1382 ساعت 07:32 ب.ظ http://natoor.persianblog.com

سلام...رفت در آرشیوم :) دیشب به این فکر می کردم که چقدر این وبلاگ نویسی فرصت تازه برای یاد گرفتن در اختیارم گذاشته است...دنیای عجیبی است...و دیگر اینکه بالاخره نقد نفرین خاکستری را نوشتم...هرچند کوتاه...تا بعد !

فرشته جمعه 6 تیر‌ماه سال 1382 ساعت 12:01 ق.ظ http://biesm.persianblog.com

سلام.همیشه بعد از این بحث ها به این فکر می کنم که خب...حالا ما باید چه کار کنیم؟تولید دانش و فرهنگ از همین جایی که وایستادیم و حرکت آگاهانه و نه مقلدانه.و هر کسی به اندازه سهم خودش هر کسی لاقل در حیطه خودش شاید بتونه موثر باشه.ما مجبوریم بخونیم .بدونیم .یاد بگیریم.تولید کنیم و جا پامون رو سفت کنیم اما هیچ برنامه منظم کلی برای این کارا تو ذهنم نیست.....

مریم جمعه 6 تیر‌ماه سال 1382 ساعت 01:55 ق.ظ http://mariami.blogsky.com

یک هفتم رو من هم خوندم
یادمه حدود یه ماه پیش هم یه مطلب از اون نوشته بودم تو وب لاگم .
اما مصاحبه ی طاهری .... بی اغراق بگم هنوز از یاد اوری قسمت های اخرش گریه ام می گیره

شاپرک جمعه 6 تیر‌ماه سال 1382 ساعت 02:44 ق.ظ http://shaaparak.persianblog.com

این یادداشت رو دوبار خواندم تا فهمیدم چی گفتین !!! تازه بعضی جاهاش رو هم بیش از دوبار خواندم تا فهمیدم .
قبلا هم گفتم اینجا برای من کلاس درسه …. ولی نمیدونم میشه سوال پرسید یا نه … آخه کلاس بی سوال که نمیشه
رئالیسم سوسیالیستی یعنی چی ؟ ناتورالیسم یعنی چی ؟
کتابی هست که من بتونم با خوندن اون راجع به سبکای ادبی یه سری اطلاعات پایه ای رو یاد بگیرم ؟

پدرام جمعه 6 تیر‌ماه سال 1382 ساعت 08:01 ق.ظ http://natoor.persianblog.com

سلام دوباره...دکتر پاینده هم در صحبتهاش معمولا به این مثال دوربین عکاسی اشاره می کند...می دانی مشکل کجاست و این ناهمزمانی از کجا نشات می گیرد ؟ اینکه ما هیچگاه متفکر در حوزه ادبیات به معنی واقعی نداشته ایم...همیشه تفکر و ایده و قالبها را از غرب وارد کرده ایم بدون آنکه الزامات و پیشنیازهایی که در غرب برای رسیدن به یک دوره خاص طی شده است را بگذرانیم...ادبیات ما همیشه وامدار ادبیات غرب بوده است چه در حوزه خلق آثار و چه در حوزه نقد...راستی چیزی شده ؟ کم پیدایی...

احمد غلا می جمعه 6 تیر‌ماه سال 1382 ساعت 12:25 ب.ظ

امروز نشستم وتمام مطالب وبلاگت را خواندم .از بحث داستان نویسی امروز ونقش کارور بسیار لذت بردم.بحث ناهمزمانی چیر دندان گیری نداشت. به خصوص اینکه میدانم دوستانی مثل شما کتاب هویت چهل تیکه دکتر داریوش شایگان را خوانده اید.درآن کتاب مطالب تازه وبدیع تری عنوان میشود.این کتاب اکرچه درحوزه نقد ادبی نیست ودر حوزه فلسفه است امابدرد ما میخورد.

امیر چرندی جمعه 6 تیر‌ماه سال 1382 ساعت 12:55 ب.ظ http://charand.blogsky.com

سلام .....وبلاگ منو یه سری نامرد هک کردن ........
کـــــــــــــــــــــــــــــمـــــــــــــــــــــــــک

علی جمعه 6 تیر‌ماه سال 1382 ساعت 02:48 ب.ظ http://www.rafifar.tk

سلام
مطالب زیر دیپلم هم بنویس.
به من هم سر بزن.
موفق باشی.

اندوه جمعه 6 تیر‌ماه سال 1382 ساعت 03:18 ب.ظ http://andoh.persianblog.com

درود.. در سرزمینی که قدمت ادبیات نو آن به ۸۰ سال هم نمیرسد .. انتظار معجزه را هم نباید داشته باشیم .. در مورد ادبیات رئال که پرچمدار آن محمود و دولت ‌آبادی هست ( به نظر بنده ) باید در نظر گرفت که از کدام تکنیک پروری در آن زمان شکل گرفته هست یعنی بدون کمترین اشنایی در باب ادبیات نو . و مکاتب نویسندگی .. هنوز در ایران به جای تحلیل و نقد داستان و رمان گارگاه های نویسندگی راه می اندازند یعنی در چارچوب مورد استفاده هیچ گونه نقبی صورت نمیگیرد .. در مورد مدرنیسم و پست مدرنیسم هم .که باید گفت در ایران مدرنیسم وجود ندارد چه بر سد به پست مدرنیسم .. ملغمه‌ای بیش نیست ..بدرود

یاقوت سبز جمعه 6 تیر‌ماه سال 1382 ساعت 05:53 ب.ظ http://shirinsol2002.persianblog.com

سلام...و ممنون از این مطالب خوب

جاودانگی جمعه 6 تیر‌ماه سال 1382 ساعت 07:33 ب.ظ http://gahnevesht.persianblog.com

دروغ نمی گم که گاهی سر در نمیارم که داری چی می گی !‌ ولی وقتی می خونم کلی می ره رو معلوماتم :)

سوفیا شنبه 7 تیر‌ماه سال 1382 ساعت 08:29 ق.ظ http://sofeia.persianblog.com

مطلبی مینویسید که ادم نمیتونه با یک بار سرسری خوندن ازش رد شه (: خسته نباشید

کودک شنبه 7 تیر‌ماه سال 1382 ساعت 10:23 ق.ظ http://sabida.persianblog.com

درود...نمی‌خواهم بیانی کنم که پس از آن محکوم شوم به پادر میانی وابراز نظر در هر مقالی...ولی عزیز یک یادآوری...سبک یا بهتر بگویم مکتب رئال تنا در نوشته وارد نشده بلکه در تمام آثار برگرفته از احساس دیده می‌شود..مانند هنر نقاشی..طرح زنی فرش..عکاسی حتی...فیلم سازی ...و...وگستره‌ی این واژه بیش از این مباحث است...رئال برگرفته از نوعس حس واقعی و واقع بینانه است...به گمانم آنچه که دوست عزیزم به واقع اندوه می‌گوید گستره‌ی خیره کننده‌ی سورئال است با ۸ قسمت متفاوت و تعاریفی متفاوت تر نه رئال محجور با یک تعریف همه‌گیر...موفق باشید...یاعلی.

کاپیتان نمو یکشنبه 8 تیر‌ماه سال 1382 ساعت 01:23 ق.ظ http://cnemo.blogspot.com

به قول سوفیا نمیشه این متنها رو سرسری خوند. با اجازت آفلاین می خونمش. مرسی که این همه وقت میزاری برای نوشتن این متنها.

امیر چرندی یکشنبه 8 تیر‌ماه سال 1382 ساعت 06:10 ب.ظ http://charand.blogsky.com

سلام .....
وبلاگ استاد چرندی دوباره روبراه شد دوست من حتما بیا پیشم ....
خدا تو را نگهدار

سوسکی یکشنبه 8 تیر‌ماه سال 1382 ساعت 06:31 ب.ظ http://sooski.persianblog.com

آبی جانم، این ناهمزمانی در هنرهای تجسمی هم یه وضوح مشهود است.

خ دوشنبه 9 تیر‌ماه سال 1382 ساعت 01:21 ق.ظ

سعید دوشنبه 9 تیر‌ماه سال 1382 ساعت 02:02 ق.ظ http://feminiran.com

جالبه حرفات؛ منتهی کمی کلیشه ایست. ریلکس ا لیتل بت. اما مورد این نوشته:
آنچه واقعاٌ‌ هست ذهن است و میمها و موقعیت. مکانیسم تعاطی طبیعی آنها را اگر بتوانی به حذف من و مای سوبژکتیو از کل مجموعه نائل بشوی؛ بهتر متوجه میشوی!
آنوقت است که بجای کاربرد واژه هائی نامحصل و نامربوط مثل حرکت مریض؛ پریشان گوئی؛ ناهمزمانی و الخ با مفاهیم و مفروضات کاربردی و علمی نظیر تطابق سروکار یافته و شخصاٌ اگر حظ و بهره ای از مهندسی ممتیک = ایده ها برده باشی سعی خواهی کرد تا از بدترین موقعیت و شرایط موجود بکرترین و زیباترین محصولات را بتنی!

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد