فلسفه یا داستان ۲ - جزئیات عزیز


همان طور که در یادداشت قبلی اشاره کردم برای شناخت اصالتهای داستانی و درک استفاده های مناسب از مقوله فلسفه در داستان ، باید تا حدودی از مرزهای ناپیدای بین این دو آگاهی داشت . مرزهایی که اگر به درستی شناخته نشوند و یا دانش کافی در مورد آنها وجود نداشته باشد ، متونی را خلق میکنند برزخی و ناتمام . متونی که میخواهند هم فلسفه باشند و هم داستان اما در حقیقت نه فلسفه هستند و نه داستان . یادداشتهای پراکنده ای هستند از یکسری عقاید و نظرات ناپخته و یا در نهایت رونویسیهای کودکانه ای از تفکرات نویسنده های اصلی این عقاید .
 
تعبیر فرم یکی از اساسی ترین اختلافات میان فلسفه و داستان است . این تعبیر به این معنی نیست که در متون فلسفی ما با چیزی به عنوان شکل و یا فرم نگارشی مواجه نیستیم . فرم مورد بحث در این نوشتار به معنی روشی است که نویسنده به طور آگاهانه ( و حتی ناخوداگاه ) جهت محدود کردن قلمرو فراگیر فلسفه به متن اعمال میکند.

عملا مسئله اساسی این است که تعبیر فرم به شکل کلی و فراگیر آن هم در فلسفه و هم در داستان قابل استفاده است اما چیزی که تفاوت بین این دو را آشکار می سازد چگونگی تغییرات این فرمهای پایه در جریان نگارش داستانی است .این جمله به این معنی است که یک متن میتواند فرمهای مختلفی را در درون خود شامل شود اما در استفاده خاص و داستانی از این فرمها آنها را عملا به چیزهایی با در جه اهمیت کمتری نسبت به فرم اولیه تقلیل میدهد. متن در این حالت میتواند خواص فرمهای پایه را به شکل وراثتی به زیر مجموعه های تقلیل یافته آن فرمها انتقال دهد . در این انتقال آن جهان شمولی اولیه فرم به چیزی خاص تر و محدود تر تقلیل پیدا میکند . به عنوان مثال وقتی که میگوییم : ”( ف) آدمی است که به متون کهن علاقمند است” ما (ف) را از فرم جهان شمول آدمها به شکلی تقلیل داده ایم که در زیر مجموعه علاقه مندان به متون کهن قرار میگیرد . به عبارت دیگر خاصیت جهان شمول آدم بودن(ف) در هنگام انتقال او به زیر مجموعه علاقه مندان به متون کهن به شکل وراثتی و همراه با او منتقل شده است . این مشخصه همان چیزی است که (ف) را از مجموعه جهان شمول آدمها متمایز میسازد . این انتقال وراثتی و تقلیل فرمها در متون داستانی به تعداد بسیار زیادی قابل انجام است . این انتقال همان چیزی است که از آن به عنوان جزئیات داستانی یاد میکنیم . این جزئیات عزیز و آسمانی .

جزئیات چیزی است که تفاوت اساسی بین متون فلسفی و داستانی را مشخص میکند . اینکه داستان در داخل فضای محدود و خاص فکری نویسنده قرار دارد و بدون اینکه ادعای تحلیل تمام جهان را داشته باشد تنها با وام گرفتن و یا حتی خلق فرمهای اولیه و پایه ای به آفرینش جهان خاص ، منحصر به فرد و ویژه خود میپردازد. شاید به همین دلیل بتوان گفت که داستان نویسی نوین امروز با اینکه بیشترین استفاده را از فلسفه میبرد ولی در فرمهای اصیل و هوشمند خود به عنوان ذاتی مستقل از فلسفه به حیات خویش ادمه میدهد . ذاتی به دور از کلی گویی و جهانشمولی های خاص فلسفی . هرچقدر نویسنده در ایجاد فضا و فرمهای خاص جهان داستانی خود موفق تر عمل کرده باشد داستان نوشته شده از اصالت بیشتری برخوردار است . تمام عناصر داستانی در این دیدگاه باید از تشخصی برخوردار باشند که آنها را از فرمهای پایه ای که از آن مشتق شده اند متمایز سازد. تشخصی که آنها را مختص جهان داستانی همان نویسنده کند . چیزی که قابل تغییر و یا وام دادن نباشد .

البته این تقلیل فرمها و یا روشهایی که هر نویسنده برای ایجاد فرمهای تقلیل یافته خود انتخاب میکند آنچنان گسترده و متغییر است که خود به بررسی جداگانه و مفصلی نیاز دارد . اما مسئله اساسی این است که در این دیدگاه متون فلسفی از ایجاد و در برگرفتن فرمهای گوناگون ناتوانند . این متون تنها میتوانند با این فرمها بازی کنند و یا آنها را در ارتباط با هم قرار دهند. به عنوان مثال تلاش در جهت بازشناساندن و یا توضیح فرمهای پایه ای از طریق همان گویی ( یا توضیح مکرر ) همان فرمها و یا استفاده از گزاره های منفی و مقایسه ای در جهت شناسایی فرمهای گوناگون .مانند جمله پرنده آدم نیست . و یا فرم یک شبیه فرم دو است . در زمینه نوع برخورد ادبیات با فرمهای پایه ای و نتایجی که از مواجهه و یا تقلیل این فرمها به دست می آید نظرات گوناگونی وجود دارد که در یادداشت بعدی به آنها خواهم پرداخت .

نظرات 15 + ارسال نظر
فرشته شنبه 22 شهریور‌ماه سال 1382 ساعت 09:50 ق.ظ http://biesm.persianblog.com

سلام.می خونم بر می گردم.

پدرام یکشنبه 23 شهریور‌ماه سال 1382 ساعت 08:10 ق.ظ http://natoor.persianblog.com

سلام پیمان جان...برایت میل زدم...فقط لطفا خبرش را زودتر بهم بده...

باز هم فرشته یکشنبه 23 شهریور‌ماه سال 1382 ساعت 12:57 ب.ظ http://biesm.persianblog.com

باز هم سلام.من همین دور و بر هام تو کجایی؟چند روز نمی تونستم یادداشت جدید بفرستم.(این پرشین بلاگ لعنتی) نه که یادداشت خیلی مهمی هم بود براش عجله داشتم!!!!پنچشنبه که نبودی این یکی پنجشنبه هم خبری نیست.جلسات اون کافه ۷۸ یا ۸۷ رو هم که جور نمیشه بیام همیشه دوشنبه یه جور گرفتارم.تا ببینیم.....

[ بدون نام ] یکشنبه 23 شهریور‌ماه سال 1382 ساعت 04:57 ب.ظ http://www.yek-rooh.persianblog.com

سلام و خسته نباشی‌.......... تمام مطلب را نخواندم. دوباره سر فرصت بر می‌گردم.

شاپرک یکشنبه 23 شهریور‌ماه سال 1382 ساعت 10:16 ب.ظ http://shaaparak.persianblog.com

تو خیلی سخت مینویسی ... باور کن .
ولی من امکان نداره تسلیم بشم ... یعنی انقدر میام و میرم تا بالاخره یه روزی راحت بفهمم چی میگی و انقدر برای خواندن مطالبت خودم رو خفه نکنم .

کاپیتان نمو دوشنبه 24 شهریور‌ماه سال 1382 ساعت 12:38 ق.ظ http://cnemo.blogspot.com

باز هم یه متن خوب دیگه. تبریک میگم.

کامران محمدی دوشنبه 24 شهریور‌ماه سال 1382 ساعت 09:23 ق.ظ http://mystory.persianblog.com

سلام. بهت لینک دادم. تو پاتوق می‌بینمت.

لاله دوشنبه 24 شهریور‌ماه سال 1382 ساعت 04:50 ب.ظ http://lale.persianblog.com

سلام ... فکر کنم من هم یه چیزی باشم در معنی همون پاراگراف اول !

حامد دوشنبه 24 شهریور‌ماه سال 1382 ساعت 05:50 ب.ظ http://varteh.persianblog.com

پیدات نیس!گاهی بیا گوشمونو بکش بندازمون تو خط !

مستانه دوشنبه 24 شهریور‌ماه سال 1382 ساعت 06:59 ب.ظ

عزیز پیمان..اگر فلسفه امری ذهنی باشد.....و ادبیات امری عینی.......و هر نوشته ای...کم بیش فررند.. دنیای ذهنیات و دنیای عینیات ماست... تفکیک این دو اسان نیست.. با معذرت..از تو

ممنونم که می آیی و میخوانی . حرفت را قبول دارم که هر نوشته ای را میشود تا حدودی فرزند دنیای ذهنیات و عینیات به حساب آورد . اما با این دیدگاه ذهنی و عینی کردن فلسفه و ادبیات به این شکل چندان موافق نیستم . این ذهنیت و عینیت را از نوع فرمهای پایه ای و یا تقلیل یافته ای که در نوشتار استفاده میشود باید فهمید . به علاوه همین دیدگاه در صورتی قابل قبول است که روند آفرینش آن نوشته یک روند طبیعی باشد . متنهایی مورد نظر این نوشته است که با دخالتهای خاص نویسنده از روند طبیعی آفرینش خود خارج شده باشند . البته این نوشته یک قسمت دیگر هم دارد که به زودی میگذارم توی وبلاگم . باز هم ممنون که نظراتت را مینویسی .

مستانه سه‌شنبه 25 شهریور‌ماه سال 1382 ساعت 08:08 ب.ظ

Dear payman.thanks for your answering me,i can,t say i am not agee with you, but all depends how do we define philosophy and literature,,,, sorry for not writing in farsi. i enjoy your writings .. even if i am not agree with them..good luck,,,

لاله سیاه جمعه 28 شهریور‌ماه سال 1382 ساعت 01:12 ب.ظ http://lale.persianblog.com

سلام ...پیمان جان سلام و احوالپرسی ...

جاودانگی جمعه 28 شهریور‌ماه سال 1382 ساعت 06:32 ب.ظ http://gahnevesht

گاهی بدجوری یکی باید توضیح بده تا من دقیقا بفهمم :)

فرشته جمعه 28 شهریور‌ماه سال 1382 ساعت 09:50 ب.ظ http://biesm.persianblog.com

سلام.نفوذی یه نقد راجع به مونتاژ یکی هم راجع به تلویزیون نوشته.سنگ مفت بوده زده دیگه.اگه حال داشتی بخونشون.

محمد جمعه 11 مهر‌ماه سال 1382 ساعت 01:13 ب.ظ

چچولتو بخورم

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد