مصاحبه با سوزوکی کوجی - قسمت پایانی

شیطان چیست ؟ این روزها از این کلمه خیلی استفاده میشود . برخلاف استیفن کینگ و دیدگاه غربی که به مسئله شیطان به شکل یک وجود قدیمی و ماقبل تاریخ نگاه میکنند شیطان کتاب حلقه بیشتر آفریده خود بشر است. اما آفریده ای که از بشر متنفر است . آیا شما این شیطان را از درون خود بشریت به امانت گرفته اید ؟

- من به وجدان بشری اعتقاد دارم . من به شیطان اعتقادی ندارم . فکر میکنم که آدم خوش بینی باشم و به همین دلیل هم به مفهوم شیطان اعتقاد چندانی ندارم . آما برای نوشتن یک رمان داشتن یک اهریمن ضروری است .شما برای نوشتن رمان باید چیزهای خوب و چیزهای بد داشته باشید . هرچند که من تلاش میکنم از قسمتهای خوب تجربیات بشری بنویسم اما اگر هیچ سیاهی نباشد طبیعتا روشنایی هم نخواهد بود . تاریکی و روشنایی هردو باهمند .

شما به جهنم ، روح و یا اهریمن اعتقادی ندارید ؟

- نه . ندارم . من به اهریمن ، جن و یا شیطان اعتقادی ندارم .

معمولا چیزی که در داخل یک کتاب تصور میشود هیچ وقت به طور کامل بر روی صفحه یک فیلم جان نمیگیرد . کتاب محیطی است که به شما اجازه میدهد برای خودتان جهانی شخصی و منحصر به فرد از وحشت بسازید در حالی که یک اقتباس سینمایی به قوائدی عمومی و فراگیر تر میپردازد . شما خودتان درباره اقتباسهایی که از روی رمانهایتان ساخته شده اند چه نظری دارید ؟

- رمانها از فیلمها متفاوتند . اگر کسی یک خط از متنی را بخواند غریزه او ، تصورات و شرایط مختلف او تصوری از ترس و یا وحشت را در او ایجاد میکنند . این طبیعت رمان است . اما فیلم یک تجربه مستقیم است . فیلمها به طور مستقیم گوش و چشم ما را مورد حمله قرار میدهند و در این بین تخیل چندانی هم لازم نیست . آنها مستقیما توی سر آدم فرو میروند . در هر حال این اختلاف بین فیلم و کتاب وجود دارد . رمان به تصور و تخیل بسیار زیادی نیاز دارد .

اما شما چه احساسی نسبت به این اقتباسهای سینمایی دارید ؟

- من فکر میکنم که آدم خیلی خوش شانسی هستم . نسخه اصلی و ژاپنی فیلم و نسخه هالیوودی آن فیلمهای بسیار خوبی هستند و من خیلی خوشبختم که نویسنده آنها هستم . اگر بخواهم به شکل دیگری به این قضیه نگاه کنم آدم خوشبختی نخواهم بود . نسخه هالیوودی حلقه فیلم بسیار خوبی است اما به هر حال تفاوتهای زیادی با رمان من دارد .

آیا چیزی به نام ( نوع وحشت ژاپنی) وجود دارد ؟ و یا اینکه وحشت را چیزی فراگیر و عمومی میدانید ؟ به عبارت دیگر آیا شما فکر میکنید چیزهایی که باعث ایجاد ترس و وحشت در مردم میشوند از یک پایه فرهنگی برخوردارند ؟

- فکر مینم که این حساسیت نسبت به ترس برای بشر لازم است . ترس یک غریزه بسیار ضروری برای ادامه حیات است . اگر هیچ حس ترس و یا وحشتی در شما وجود نداشته باشد برای مدت زیادی زنده نخواهید ماند . ترس یک غریزه اصلی موجودات است . مثلا اگر یک موش هیچ شناختی از ترس نداشته باشد زنده نخواهد ماند . اگر خطر نزدیک شود و او نفهمد که باید فرار کند کشته خواهد شد .

چه چیزی در نسخه آمریکایی فیلم حلقه شما را راضی میکند ؟ شما در این دیدگاه آمریکایی نسبت به رمان حلقه چه جذابیتی میبینید ؟

- من نسخه هالیوودی حلقه را دوست دارم . من فیلم نامه را خواندم و بعد از خواندن آن نظراتم را نوشتم . اول اینکه هیچ زخم و خونریزی ای در کار نباشد . من خونریزی را دوست ندارم چونکه نیاز به خیال پردازی را از بین میبرد . دوم اینکه تصورات بینندگان فیلم زمینه اصلی ایجاد اتفاقات مخوف و وحشتناک در فیلم باشد .

دلیل این تاخیر یازده ساله در ترجمه کتاب حلقه چه چیزی بود ؟ ( حلقه برای اولین بار در سال 1991 به چاپ رسید ) .

- تعداد بسیار زیادی از رمانهای آمریکایی به ژاپن راه پیدا کرده اند و برای ما اهمیت دارند و تنها تعداد اندکی از رمانهای ژاپنی به آمریکا راه پیدا کرده اند و تعداد کمتری نیز به انگلیسی ترجمه شده اند . من فکر میکنم که در هر صورت آدم خوش شانسی هستم حتی اگر یازده سال تاخیر وجود داشته باشد .

شما چه چیزهایی را بیشتر میخوانید ؟ آیا اصلا به خواندن علاقه ای دارید ؟

- من به موضوعات بسیار زیادی علاقه دارم . دوست دارم که ادبیات آمریکایی و فرانسوی را مطالعه کنم و همچنین تمام ادبیات خوب و ارزشمند جهان را . در حال حاضر به بعضی مباحث علمی علاقه زیادی پیدا کرده ام . چیزهایی مانند دی . ان .ای و فیزیک کوانتوم و تئوری نسبیت . من تلاش میکنم که بر روی ادبیات ، علم و تاریخ مطالعات گسترده ای داشته باشم .

آیا شما ضرورتی را برای مطالعه ادبیات داستانی ژاپنی احساس می کنید؟

- مثل ضرورت مطالعه ادبیات آمریکایی؟

برای داستانهای ژاپنی . ادبیات ژاپنی...

- تصور میکنم که ادبیات آمریکایی منطق ویژه خودش را داراست در حالی که ادبیات ژاپنی در جهان کوچکی زندگی میکند . ادبیات ژاپنی از یک منطق بیرونی بی بهره است . از دیدگاه من رمانهای ژاپنی رمانهای قدرتمندی نیستند . مردم ژاپن رمانهای ژاپنی را میخوانند و پیش خودشان فکر میکنند که آنها خیلی زیبا و جذاب هستند اما من فکر میکنم که از دید مردم سایر کشورها جذابیت چندانی در آنها وجود ندارد . ادبیات ژاپنی از یک خواست و یا استاندارد جهانی بی بهره است . آیا شما تا به حال فیلمهای کروساوا را دیده اید؟ من فکر میکنم که این دیدگاه منطقی و جهانی در کارهای کروساوا وجود دارد . مردم سراسر دنیا فیلمهای او را میبینند و آنها را جذاب میدانند . من دوست دارم که شبیه کروساوا باشم . دوست دارم که مردم سراسر دنیا بعد از خواندن کتابهای من به چیزی برسند .

نظرات 13 + ارسال نظر
پیمان شنبه 1 آذر‌ماه سال 1382 ساعت 10:47 ق.ظ http://blue.blogsky.com

کامنت برای مستانه:
من پنجشنبه جمعه ها ( و روزهای تعطیل ) به کامپیوتر دسترسی ندارم . به همین خاطر هم معمولا نمیتونم توی این روزها کامنتها رو ببینم ( البته این پنجشنبه از خونه یکی از دوستان برای پنج دقیقه به اینترنت وصل شدم که فقط فرصت شد کامنتها رو بخونم و یه پیغام خیلی خیلی کوتاه بذارم) . به همین خاطر هم اصلا نمیتونم توی این روزها جواب کامنتهای بچه ها رو بدم . و اما در مورد کامنت تو که میدان رزم خواسته بودی... وبلاگ ما آماده هرگونه حمله موشکی و غیر موشکی است ... هیچ ترسی هم در کار نیست! میدان رزم میخوای... بسم الله... ( البته من از همین جا بی طرفی خودم رو اعلام میکنم!!)

[ بدون نام ] شنبه 1 آذر‌ماه سال 1382 ساعت 11:18 ق.ظ

سلام ...مطمئنا خالق اثر های خوب -مطالعات خوبی هم داشتند - اما اینکه سوزوکی گفته خواننده کتاب های من از خوندن کتاب چیزی دستگیرشون بشه - اولش ترسه بعدش رو نمی دونم - ... (( در مورد کامنتت هم بنویسم که خیلی از آدم ها غرور - مهربانی - شخصیت و عشقشون رو جای نا بجائی در روزگار جا می ذارن و وقتی لازمشون دارن - اونا نیستند که به کارشون بیان - واین بدترین قسمت زندگیه !! ))

کاوه شنبه 1 آذر‌ماه سال 1382 ساعت 03:05 ب.ظ http://citizenkaveh.blogspot.com

ای ولله به هوشت .... منو درست شناختی .....

وحید مقدم شنبه 1 آذر‌ماه سال 1382 ساعت 03:14 ب.ظ http://KOODAKANEHA.PERSIANBLOG.COM

سلام. از داستان "بازیهای غیر رسمی" واقعا خوشم اومد. از فضا، از پسری که نه هنوز بالغه نه بچه. از آخر کار که دوباره دستشو میبره تو جو .از اینکه راوی برداشتهاشو از اون ور دیوار نمیگه. از زبان ساده و از اینکه داستان همون اندازس که باید باشه.
یه چیز به نظرم یه کم اضافه میاد. وقتی داری درباره صداها میگی. وقتی راوی ذهنش به سمت صداها میره و از جریانی که داره میگه دور میشه. اگرچه داره اشتیاقش رو به سروصدای مهمونی نشون میده و غیر مستقیم تمایلش به بودن تو اون جمع ، اما یه کم طولانی شده. مخصوصا اینکه دیگه تو داستان چنین حرکتی پیش نمیاد. و یه نظر دیگه: توی دو تا جمله فکر میکنم استفاده از "احساس کردن" جالب نشده. یکی توی این:" حس میکنم که گردنم درد گرفته" و این :" احساس میکنم که باید یه کاری کرد"

یه داستان جدید گذاشتم. منتظرتم. مخلصم

مستانه یکشنبه 2 آذر‌ماه سال 1382 ساعت 10:41 ق.ظ

هم پیمان عزیز..مستانه ار این که موافقت کردید.. ار پایگاهای آبی شما جهت..مقاصد غیر صلح آمیز.. وپرتاب راکت های هسته ای .....وغیر شیمیائی .... علیه دشمنانش استفاده کند.. سپاسگزاری می نماید !!! . ار عزیز پدرام.بخاطر همکاری صمیمانه اش که پایگاهای زمینی اش را بی دریغ در اختیار مستانه گذاشت بود تشکر میشود..و از بمب شمیائی.!!!!.که در آن پایگاه بطرف مستانه پرتاب شد!!اظهار تاسف می شود!!! که بمب انداز با بمب خود کشته شد!!!!مستانه استفاده از هر نوع اسلحه شمیائی!!!! را خلاف ونقض حقوق بین الملی ادبی میداند.. و شدیدا آنرا محکوم مینماید!!!! مستانه به جهات امنیتی نیروهایش را از پایگاهای زمینی پدرام... به پایگاه آبی...منتقل مینماید.... مستانه پرتاب اولین موشک دور پرواز خویش را به هدف های تعیین شده از پایگاه زمینی پدرام...با موفقیت انجام داد!!!..یکی ار ین هدف ها مقر ... ورطه ..بوده.. که با خاک یکسان شده...از تعدادکشته شده کان اطلاعی در دست نیست!!!گو یا ورطه به نقطه نا معلومی گریخته!!!!! میگویند ورطه شخصی بوده که قصد داشته مستانه رو در مقر عنوان بی عنوان فرشته به قتل برساند!!!! در پایان با تشکر از هم پیمان عزیر! مستانه متعهد میشود که...استراتژی جنگی ... نوع اسلحه ها ... و هدف های.. موردحمله. خود را. از قبل به اطلاع میزبان خویش فرماندار مقررآ‌بی برساند!!..لازم به توضیح نیست که همکاری مقر آبی با مستانه..ممکن است موجب لطماتی به مقر آبی گردد..که مستانه متعهد میشود.. در پایان جنگ..این خسارات را بپردازد!!!در پایان مستانه از دشمنان قسم خورده اش تفاضا میکند.تسلیم شوند!!!واگرنمیشوند پس.. ار نیروی عظیم زرادخانه مستانه بی خبرند!!!!!!!

لاله یکشنبه 2 آذر‌ماه سال 1382 ساعت 12:32 ب.ظ http://lale.persianblog.com

همجوار پونه ء‌لب جو ؟؟؟؟؟؟؟ چرا ؟

پیام یکشنبه 2 آذر‌ماه سال 1382 ساعت 05:52 ب.ظ http://www.fazlinejad.com

رویداد هفته و دعوت از وبلاگستان فارسی

هفته نامه ای تین ایجر و مینی مالیستی در راه است

در رویداد هفته بنا را بر این گذاشته ایم تا به تدریج با اعضاء بلاگستان فارسی پیوند هایی را برقرار کنیم و از پیشنهادات و آراء و مطالب آنها در نشریه بهره جوییم. تصورمان این است که می توان از وبلاگشهر تحریریه ای حرفه ای را برگزید که در کنار تحریریه اصلی رویداد فعالیت کند و این سبک جدیدی است که تجربه کردن آن منوط به همکاری و همیاری اعضاء فرهیخته وبلاگستان فارسی است.
ضمن استقبال از دریافت مطالب شما جهت اطلاع بیشتر به آدرس
http://www.fazlinejad.com/special.asp?id=133
مراجعه فرمایید.

آی تک یکشنبه 2 آذر‌ماه سال 1382 ساعت 07:57 ب.ظ http://aitak.blogspot.com

وبلاگتونو دوست دارم اما توروخدا دیگه با این فونت ننویسین که بابا قوری شدم.

پدرام دوشنبه 3 آذر‌ماه سال 1382 ساعت 01:04 ق.ظ http://natoor.persianblog.com

سلام پیمان...مطلبت در مورد کار مرادی کار خوبی از آب دراومده بود...من به شخصه از بحثی که در خصوص پارانویا راه انداختی خیلی خوشم اومد...ممنون !

فرشته دوشنبه 3 آذر‌ماه سال 1382 ساعت 09:25 ق.ظ http://biesm.persianblog.com

ای پیمان ترسو!!!بی طرفی خودم رو اعلام میکنم یعنی چی؟ تو مجبوری طرف یکی رو بگیری. یعنی چاره ای نداری. واگه طرف مستانه رو بگیر هیچ ایرادی نداره. ما به هر حال اونو می کشیم.(هنوز نمیدونم چه جوری فکر کنم نفوذی یه نقشه هایی براش داره.)

لاله دوشنبه 3 آذر‌ماه سال 1382 ساعت 11:18 ق.ظ http://lale.persianblog.com

برای فردا اگر عید باشد (( عیدت مبارک )) ...عباداتت قبول ...

فرشته دوشنبه 3 آذر‌ماه سال 1382 ساعت 01:18 ب.ظ http://biesm.persianblog.com

سلام.ببین تو تو وبلاگ مشترک بنویس بی طرفانه بنویس اینم یه هنره.راستش رو بخوایی من خودم هم خیلی طرفدار کسی نیستم.(اینو به مستانه نگو روش زیاد میشه).به هر حال نفوذی تو مطلبش تو رو شریک جرم اعلام کرده به من چه.

موسی و عصاش جمعه 7 آذر‌ماه سال 1382 ساعت 03:38 ب.ظ

دارام دام دام دارام...
جانم که یه تریپ دشمن در پشت دروازه ها رو دوباره میبینیم
استااااااااد...این چه جور بی طرفیه که میدون میدی به این و اون !!!؟
رضا رو یادت نیس ؟! اونم مثل تو اومد زبل خان بازی کنه که زدن خار مادرش یکی شد دیگه !!! روزی و اسی و چیچی زدن فکش اومد پاین...
حداقل یه عصا برا دفاع از خودت بردار. اعتبار نداره !!!

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد