من قطعا سولاریس تارکوفسکی را دوست ندارم

مصاحبه با استانیسلاو لم نویسنده رمان سولاریس

استانیسلاو لم نویسنده لهستانی در سال 1921 در شهر لوف به دنیا آمد. شروع جنگ جهانی دوم تحصیلات پزشکی او را ناتمام گذاشت. در دوران اشغال لهستان توسط آلمان نازی تعمیر کار اتومبیل بود و در جنبش مقاومت نیز فعالیت داشت .پس از آزادی لهستان تحصیلات پزشکی خود را در کراکوف به پایان رساند و به عنوان دستیار در رشته روانشناسی کاربردی در انستیتوی علوم مشغول به کار شد . وی شخصا به مسائل سیبرنیتیک و ریاضیات و ترجمه متون علمی می پرداخت . نخستین رمان وی بیمارستان تجلی (1948) نام دارد که شرح وقایعی است که در یک بیمارستان امراض روانی به هنگام اشغال لهستان میگذرد. لم اولین رمان علمی تخیلی خود کیهان نوردان را در سال 1951 نوشت که بعدها فیلمسازان لهستانی و آلمانی از روی آن فیلمی ساختند با نام سیاره خاموشی . از دیگر آثار لم به کتابهای زیر میتوان اشاره کرد: سفرهای ستاره ای (1957) ، عدن (1959) ،بازگشت از ستارگان (1960) ، سولاریس (1961) ، خاطراتی که توی حمام پیدا شد (1961) ، تسخیرناپذیر (1964) ، اوبوتنامه(1964) ، سیبرنامه (1965). او چندین نمایشنامه و چند داستان پلیسی هم نگاشته است . آثار علمی – فلسفی لم عبارتند از : گفتگوها (1957) ، جامع الفنون (1964) ، خلا مطلق (1971) ، یک دقیقه بشریت (1981) ، و اصل فاجعه (1983) . اما بی تردید سولاریس شناخته شده ترین و پرفروش ترین کتاب لم به شمار میرود که تا کنون به زبانهای بسیاری برگردانده شده است . مایه های عمیق روانی و فلسفی این کتاب موجب متمایز شدن آن از اکثر آثار علمی- تخیلی شده است . آندری تارکوفسکی فیلمساز روسی در سال 1971 فیلم سولاریس را براساس رمان لم کارگردانی کرد . سی و یک سال بعد یعنی در سال 2002 استیون سودربرگ کارگردان آمریکایی فیلم دیگری بر اساس همین کتاب ساخت .

یکی از لایه هایی که برای درک کتاب سولاریس به ذهن میرسد تصور کردن جهانی است که در آن تمامی آرزوهای ما به حقیقت میپوندد و تصور اینکه چگونه ممکن است چنین جهانی به جای زیبایی و آرامش بد و اضطراب آور باشد . ایا این ایده به عنوان یکی از انگیزه های نگارش سولاری در شما وجود داشته است و یا اینکه تفکرات دیگری پشت این مسئله قرار دارد ؟

  • من هیچ علاقه ای به تفسیر کتابهایم ندارم . ترجیح میدهم که تصمیم گیری درباره این موضوع بر عهده خوانندگانم باشد . البته من هیچ وقت با یک طرح کامل و بی نقص پشت میز تحریرم نمینشینم تا کتابی را شروع کنم . فصل آخر کتاب سولاریس بعد از یک سال وقففه نوشته شد . من برای مدتی از کتابم فاصله گرفتم چونکه نمیدانستم که چه بلایی باید بر سر قهرمانم بیاورم . امروز حتی نمیتوانم به یاد بیاورم که چرا نمیتوانستم برای آن مدت طولانی کتابم را تمام کنم . تنها به یاد دارم که قسمت اول کتاب در یک فوران ناگهانی نوشته شد . روان و به ساده گی . اما قسمت دوم بعد از گذشت مدت زمان زیادی نوشته شد . مسئله این است که من تحلیلی از تصویر نهایی کتاب نداشتم . وقتی که به کلوین اجازه دادم تا به ایستگاه سولاریس برود و گذاشتم که اسناوت متوحش و الکلی را ملاقات کند نمیدانستم که چرا اسناوت را تا به این حد مضطرب تصویر میکنم . من هیچ ذهنیتی نداشتم که چرا اسناوت تا به این حد از این غریبه های بی گناه میترسد.

بر روی یکی از ویرایشهای برزیلی کتاب سولاریس مطلبی با این مضمون به وسیله آقای دارکو سوین نوشته شده بود : آیا آقای لم واقعا وجود دارد ؟ البته ما به شایعاتی که در آنها معتقد هستند لم فقط کامپیوتری است که از حروف اول جمله « مدول گردش قمری» (L.E.M) Lunar Excursion Module استفاده میکند توجهی نکرده ایم . هرچند که این مسئله بسیار جالب و غیر عادی است .

آیا چنین شایعه ای واقعا وجود داشت و یا تنها یک شوخی از طرف آقای سوین بود ؟ اگر واقعا چنین اتفاقی افتاده لطفا کمی در باره آن توضیح دهید.

  • در دوم سپتامبر سال 1974 شخصی با نام فیلیپ دیک نامه ای به این مضمون را برای اف . بی .آی ارسال کرد : مسئله مهم و پیچیده در اینجا این نیست که آیا این شخص یک مارکسیست است و یا اینکه اصولا فرد شایسته ای هست یا نه . این شخص به طور کامل در خدمت حزب ( کمونیست ) قرار دارد ( من این موضوع را از آثار چاپ شده و نامه های شخصی او به خودم و دیگران دریافته ام ) . در یک گروه حزبی آهنین ، لم احتمالا یک کمیته چند نفره به جای یک شخص واحد است . از آنجایی که او به سبکهای مختلف مینویسد و گاهی اوقات هم توانایی خواندن کتابهای خارجی را دارد این دیدگاه تقویت میشود . دلیل این رویکرد به دست آوردن قدرتی انحصاری است تا آنها بتوانند عقاید و تفکرات دیگران را از طریق نقدها و مقالات دانشگاهی ای که در زمینه داستانهای علمی – تخیلی نوشته میشوند کنترل کنند و آزادی بسیار زیادی را در تغییر دیدگاه ها و سلایق دیگران به دست آورند . موفقیت اصلی آنها شاید در زمینه مقالات دانشگاهی ، مرورهای کتاب و یا شاید هم در کنترل جوایز و دریافت افتخارات مختلفی است که از طریق سازمانها و نهادهای خود ما به آنها داده میشود. من فکر میکنم که در این زمان نبرد اصلی آنها بر روی جا انداختن لم به عنوان یک رمان نویس و منتقد بزرگ متمرکز شده است که این مسئله ممکن است به عواقب بسیار وخیمی منجر شود و درست به همین دلیل هم در توانایی های خلاقانه لم بزرگنمایی بسیار زیادی میشود . بی احترامی های آنها ، توهینها و حمله های مستقیم و نا آگاهانه آنها به ادبیات و نویسندگان علمی - تخیلی نویس آمریکایی به سرعت موجب منزوی شدن هرکسی میشود که به مرامهای حزبی آنها معتقد نباشد ( من خودم یکی از همان منزوی شده ها هستم ) . برای حوزه کاری ما بسیار غم انگیز است که بسیاری از نقدها ، مقالات دانشگاهی و کتابهای چاپ شده ما به طور کامل به وسیله گروهی گمنام در کراکوف لهستان کنترل میشود . واقعا چه کار باید کرد ؟ من نمیدانم .

لطفا به خاطر داشته باشید که احتمالا آقای دیک به شدت از یک حالت اسکیزوفرنیک رنج میبرده است.

جایی خواندم که شما گفته بودید – حدود 10 سال پیش – که نسبت به تمدن بشری بدبین هستید و به همین دلیل هم ممکن است برای همیشه دست از نوشتن بردارید. آیا شما هنوز مشغول نوشتن هستید آقای لم ؟ و اگر هستید بیشتر چه کتابهایی مینویسید؟

  • من در سال 1989 داستان نوشتن را متوقف کردم . دلایل بسیار زیادی هم در این تصمیم من دخالت داشتند . هرچند که من ایده های بسیار زیادی را برای شروع کتابهای جدید داشتم اما به این نتیجه رسیدم که هیچ راهی برای استفاده مفید از آنها در موقعیت جدید جهان وجود ندارد . حالا من احساس بهتر و خیلی بهتری از دانستن این حقیقت دارم که در حقیقت هیچ چیز نمیدانم . من در واقع حتی این توانایی را ندارم که خودم را با تئوری های جدید علمی آشنا کنم . من تصور میکنم که رشد علمی دانشگاه ها خیلی سریع تر از رشد واقعی جهان است . در واقع تعداد دانشمندان همین طور زیاد و زیاد تر میشود. تقریبا هر دو سال یکبار هم هر کدام از آنها کتابهای جدیدی چاپ میکنند ( که به طور واضح یک تئوری جدید را تشریح میکنند ) عقاید دیوانه وار در جهان دانشمندان چیز غیر معمولی نیست اما واقعا چه کسی میتواند تمامی این کتابها را بخواند ؟ چه کسی میتواند ارزشمندها را از بی ارزشها تفکیک کند؟ چه کسی میتواند تمام این عقاید را در یک دور نمای واحد تصویر کند ؟ البته مطمئنا هوش . استعداد بسیار زیادی در این جریان وجود دارد اما من دیگر توانایی درک و ادامه کلیت این روند را ندارم . من دیگر اعتقادی ندارم – حتی اگر با تمام توانی که دارم بخواهم فریاد بزنم – که ممکن است بتوانم چیزی را تغییر بدهم . این رشد دیوانه وار و تصاعدی متوقف نخواهد شد . این روند در داخل مسیرهایی که خودش برای خودش انتخاب میکند گسترش میابد و چه ما دوست داشته باشیم و چه دوست نداشته باشیم درست مانند گردبادی که امکان متوقف کردنش وجود ندارد از حرکت باز نخواهد ایستاد . بنابر این حتی اگر کتابهای من به چهل زبان دنیا ترجمه شوند و یا تعداد نسخه های چاپ شده از آنها به 27 میلیون نسخه در جهان برسد باز هم هیچ تغییری ایجاد نخواهد شد . تمامی آنها نابود خواهند شد زیرا که جریانهای سیل آسای کتابهای جدید تمام چیزهایی را که در زمانهای قبل از آنها نگارش یافته اند را خواهد شست و از بین خواهد برد.امروزه دیگر یک کتاب توی یک کتاب فروشی حتی فرصت این را نمیکند که کمی گرد و غبار رویش بنشیند . البته درست است که ما امروزه عمر طولانی تری داریم اما عمر تمام چیزهای اطراف ما همین طور کوتاه و کوتاه تر میشود . این مسئله واقعا غمبار است اما هیچ کس توانایی متوقف کردن این روند را ندارد. جهان اطراف ما آنقدر به سرعت در حال مردن است که هیچ کس فرصت استفاده درست از هیچ چیز را پیدا نخواهد کرد .

اگر چه کتابهای شما به چهل زبان دنیا ترجمه شده اند و بسیار مشهور و مورد پسند هم هستند اما بسیاری از مردم شما و آثارتان را به خاطر فیلمهایی میشناسند که از روی کارهایتان ساخته شده اند . آیا شما با این عقیده موافقید در باره این مسئله چه نظری دارید ؟

  • هالیوود تنها اخیرا کتابهای من را کشف کرد و به همین دلیل هم شاید صحبت از تاثیرات جدی اقتباسهای سینمایی از روی کارهای من کمی دشوار باشد . صرف نظر از اقتباس تارکوفسکی از کتاب سولاریس من ، سولاریس سودربرگ اولین اقتباس پرخرج از روی کتابهای من به حساب می آید .

نمیدانم که آیا این مسئله درست است یا ه اما من شنیده ام که شما سولاریس تارکوفسکی را دوست نداشتید . آیا این شنیده درست است ؟ اگر درست است چرا شما برداشت تارکوفسکی را دوست نداشتید؟ و آیا شما حالا نظرتان را در این باره تغییر داده اید یا نه؟

  • من به طور قطع سولاریس تارکوفسکی را دوست ندارم. تارکوفسکی و من در درک و برداشتهای درونی از رمان تفاوتهای بسیار اساسی داریم . وقتی که من تصور میکردم پایانبندی رمان پیشنهادی برای تشویق کلوین به جستجو و یافت چیزهای جدید و شگفت انگیز در جهان خلقت است تارکوفسکی سعی در ساختن تصویری نامطبوع و ناخوشایند از همان جهانی داشت که به آن اشاره کردم . جهان او با تصمیمی که کلوین برای بازگشت سریع به سیاره مادر ( زمین ) میگیرد در ذهن ایجاد میشود . من و تارکوفسکی درست مانند دو قطب مخالف یکدیگر هستیم که نیروهای خود را در جهتهای متفاوتی وارد میکنیم .

چه نظری درباره فیلم سودربرگ دارید ؟ به نظر شما نقاط مثبت و منفی فیلم سودربرگ چه نقاطی هستند؟

  • هرچند که معتقدم که برداشت سودربرگ بلند پروازی های خاص خودش را دارد اما از برجسته شدن مسئله عشق به این شکل در فیلم او چندان راضی نیستم .سولاریس میتواند به شکل بستر رودخانه ای از اندیشه های مختلف تعبیر شود اما سودربرگ تنها مسئله عشق یعنی یکی از شاخه های فرعی آن را انتخاب کرده است . اما مشکل اصلی در اینجاست که حتی حتی تماشای چنین برداشت تراژیک – رمانتیکی از کتاب سولاریس برای اکثر مخاطبانی که با محصولات بی ارزش هالیوودی خوگرفته اند کسالت بار و طاقت فرساست . ترس من از این است که حتی اگر در آینده فیلم ساز دیگری جرات کرد که به اقتباسی وفادارانه از سولاریس دست بزند تاثیرات فیلم او تنها برای عده اندکی از تماشاگران قابل درک و فهم باشد .