تاملاتی در باب بیل

وچنان حقیر است که قادر به بخشیدن دیگران  نیست

and too petty to forgive
---------------------------------------------------------------------
راستش را بخواهید در این مدت آنقدر در باره بیل و کشنده اش خانم ترومن مطلب خوانده اید که شاید حسی برای خواندن این یکی نداشته باشید . به شما کاملا حق میدهم . اما فقط می خواستم نکته ای را با صدایی نه چندان بلند اعلام کنم : بیل را به کش به هیچ وجه مستحق این همه توجهی نیست که در ایران به آن میشود . البته این گفته به هیچ وجه به معنی نفی سینمای هالیوود و سینمای تماشاگر پسند و از این جور چیزها نیست  ( این سینما گاها بسیار لذت بخش و متفکر است ) . بیل را بکش فیلم خوبی است . به قولی اگر در دغدغه های تارانتینو سهیم باشید از این فیلم لذت خواهید برد . بیل را بکش خوش ساخت است . فکر نمیکنم کسی با خوش ساخت بودن این فیلم مخالفتی داشته باشد . نماهای مبارزه و شمیرزنی این فیلم بدون شک از بهترین نماهای مربوط به هنرهای رزمی در سینما هستند . رد پای یک کارگردان خوب و باهوش توی فیلم پیداست .  فرم فیلم متعلق به تارانتینوست . فصل بندیها ، نحوه روایت ، آن صحنه های کارتونی و حتی اما ترومن به تارانتینو تعلق دارند . اما بیل را بکش داستانهای عامه پسند نیست . بیل را بکش درست جایی تمام میشود که داستانهای عامه پسند شروع میشود . یعنی درست از زمانی که از جلوی تلوزیون ( یا آنهایی که بلیط گیرشان آمد از روی صندلی سینما ) بلند می شوید و بدنتان را کش و قوسی میدهید . بعد هم پوست تخمه ها ( یا شاید هم خرده چیبسها ) را از روی شلوارتان می تکانید و از اینکه سرکیف آمده اید شنگولید . بیل را بکش درست در همین لحظه تمام شده . لذت بردید به هیجان آمدید از سرجایتان نیم خیز شدید و تمام . و این تمام درست جایی است که داستانهای عامه پسند شروع می شود . توی داستانهای عامه پسند درست از جایی که تراولتا و ال جکسن از رستوران بیرون می روند داستان واقعی توی ذهن شما جان می گیرد . رشد میکند و خودش را با اجزاء فیلم و ذهنیات بینامتنی شما ترکیب می کند . تارانتینو  عقده های سینماییش را فیلم کرده . بیل را بکش مجموعه ای است از عقده های زیبای سینمایی یک کارگردان . بیل را بکش فیلم خوبی است . می توان آن را از نظر زیبایی شناسی به نقد گذاشت . می توان از دقت تارانتینو در ترکیب بندی نماها سرکیف آمد . می توان از آن لذت برد . اما نباید آن را یک شاهکار خواند . باید قبول کرد که نیازی نیست به هر چیزی که یک کارگردان خوب می سازد پسوند شاهکار چسباند . نیازی نیست خودمان را پاره کنیم تا از دل این فیلم سرراست تعابیر فلسفی و انسان شناسانه بیرون بکشیم . شاید بیشترین ظلم را در حق این فیلم همانهایی می کنند که نمی توانند آن را به شکل واقعیش قبول کنند . همانهایی که بعد از دیدن فیلم چون خود فیلم قانعشان نکرده به سراغ امکانات و معانی میروند که استاد تارانتینو  حتما ( و قطعا و یقینا ) در پشت این تصاویر زیبا پنهان کرده . همانهایی که توانایی لذت بردن حقیقی از تصویر را ندارند و برای شکل دادن به لذتهای مشکوکشان به دنبال ساختن دلایل می روند . دلایل فوق العاده ، درخشان و بی ربطی که بر سر فیلم خراب میشوند و آن را دفن میکنند . به قول سونتاک در ضد تفسیرش این تفاسیر ،کشنده بیل هستند . بیل را بکش فیلم خوبی است اما یک شاهکار نیست . فیلمی است ساده ، سرراست و زیبا ... و همین .   

The Bride