دیشب بعد از کلی دوندگی بالاخره مجموعه«ده فرمان»کیشلوفسکی(Krzysztof Kieslowski )به دستم رسید.البته چند تاشو قبلا دیده بودم ولی آدم دوست داره همشو داشته باشه.اونم با اون موسیقی شاهکار پرایسنر(ZBIGNIEW PREISNER).به نظر من مجموعه این ده فیلم کوتاه با فیلم زندگانی دوگانه ورونیک ومجموعه سه رنگ(آبی ٬سفید و قرمز ) از بهترین فیلمهای تاریخ سینما هستند.مخصوصا آبی که ارادت خاصی بهش دارم.البته پرایسنر هم همیشه جای خودشو داشته.


Zbigniew Preisner

هاینریش بل نویسنده ای است که تا حدودی عقاید کلاسیک نویسندگان آلمانی پیش از خود را توی کارهایش می آورد.شرح و توضیح دقیق و گاه با تفصیل موقعیتها و مناظر و مقدمه چینی های گاها طولانی موجب درجا زدن خواننده در بعضی از کارهایش میشود.به عقیده من کتابهای بیلیارد در ساعت نه و نیم و سیمای زنی در میان جمع با وجود در خشندگی فوق العاه ای که در پرداخت و محتوی دارند نمونه ای از این آثار هستند.(و تا حدودی زنان در برابر چشم انداز رودخانه).کتابهایی مثل نان سالهای جوانی و قطار به موقع رسید(که اولین کتابش هم هست) نمونه های تعدیل شده تری از این لحاظ هستند هر چند که از بعضی جهات در مرتبه پایین تری نسبت به کتابهای قبلی قرار میگیرند.(از میراث هم حرف نمیزنم چون زیاد دوستش ندارم) اما هیچ شکی نیست که شاهکارش عقاید یک دلقک است(من هم مثل یونی با این کتاب زندگی کردم).توی عقاید یک دلقک تقریبا تمام ارکان داستان به حد کمال پرداخت شده اند و هیچ چیزی کم یا زیاد نیست(خیلیها معتقدند که صادقانه ترین کتابی است که توی عمرشان خوانده اند).من از بعضی جهات میلان کوندرا و هاینریش بل را با هم مقایسه میکنم.آن دقت فوق العاده ای که در تجزیه و تحلیل انسان و موشکافی دقیق روابط انسانی بدون هیچ پرده پوشی توی کارهایشان هست آنها را به هم شبیه میکند.چیزهایی مثل لو دادن خصوصی ترین جنبه های شخصیتی انسان و کشف وتحلیل همه جانبه روابط علل و معلولی.البته تفاوتهایی هم دارند مثل پایبندی بیشتر بل به داستان و داستان پر دازی و توانایی بیشتر کوندرا در تجزیه و تحلیل روابط انسانی.

لحظاتی و جود دارند که تکرار آنها ممکن نیست.هرگز نباید سعی در تکرار لحظات داشت.باید آنها را همانگونه که یک بار اتفاق افتاده اند تنها به خاطر آورد.«هاینریش بل »