خنده همیشه خوب چیزیه!


توی این چند وقته از بس نوشتم  فردا می نویسم و چیزی ننوشتم تبدیل شدم به اسطوره چوپان دروغگو . ولی از این به بعد سعی می کنم یه کم مرتب تر و منظم تر باشم ( لطفا به کلمه سعی می کنم  توجه کنید!! )

یه چیزی دو سه هفته س که رو دلم مونده و خیلی دوست دارم در بار ه ش چیزی بنویسم.نمیدونم از نمایشگاه ششمین دوسالانه نقاشی معاصر ایران که توی موزه هنرهای معاصر برگزار شد بازدید کردین یا نه . به نظر من که خیلی خوب و قابل قبول بود . سطح بعضی از کارها که واقعا بالا و قابل توجه بود . مخصوصا نقاشی های آقای مصطفی دمیر چی محمودی که به نظر من فوق العاده بودن . باربد گلشیری پسر هوشنگ گلشیری هم موفق شد که جایزه سوم نمایشگاه دو سالانه رو به دست بیاره . انگار خون پدر داره کار خودشو می کنه .  اما هدف از این نوشته تعریف و تمجید نیست . هدف چیز جالبیه که نمیدونم تا چه اندازه صحت داشته باشه . این جملاتی رو که در پایین می خونین عینا از شماره پنجم نشریه نقش ویژه نمایشگاه دو سالانه نقاشی نقل شده :

...اما در ادامه برنامه دوسالانه باید از روز سه شنبه 18 آذر ماه یاد کرد که در آن هنرمندان برگزیده معرفی شدند و هدایایی را از آن خود کردند که نام آنها به شرح زیر است :نفر اول : احمد منتظری رودبارکی برنده 100 هزار دلار جایزه نقدی ، تندیس دوسالانه ، سه ماه بورس مطالعاتی فرانسه . نفر دوم رکن الدین حائری زاده برنده تندیس دوسالانه و دوماه بورس مطالعاتی فرانسه . نفر سوم باربد گلشیری برنده تندیس دوسالانه و یک ماه بورس مطالعاتی فرانسه و در کنار نفرات برتر ، برگزیدگان دوسالانه : مصطفی دره باغی ، مصطفی دمیرچی محمودی ، وحید حکیم ، محبوبه زاده احمد ، محمد شاهو بابایی و افشین پیر هاشمی که هریک برنده لوح افتخار و 10 سکه بهار آزادی شدند .

این نوشته در آن واحد دو حس متفاوت در آدم ایجاد میکنه . یکی خوشحالی به خاطر اینکه نقاشی تا حد نسبتا خوبی جایگاه خودشو پیدا کرده . اینکه دیگه به نقاشی و رقابت توی این شاخه هنری به شکل یه کار حاشیه ای و آماتوری نگاه نمیکنن . و یه حس خیلی بد هم به خاطر اینکه این جایزه ها ناخوداگاه آدم رو به یاد داستان نویسی توی ایران میندازن  . به یاد اینکه نوع برخورد با داستان و داستان نویس   تا چه حد بد و اسفباره . اینکه تمام کارها توی این حوزه هنوز در حد مرام گذاری و ایول گویی انجام میشه . یه مقایسه ای بین جایزه ها بکنین . لااقل کمی به وضع داستان نویسی می خندین . خنده همیشه خوب چیزیه! 

نظرات 17 + ارسال نظر
ذغال سه‌شنبه 14 بهمن‌ماه سال 1382 ساعت 11:38 ق.ظ http://zoghalsiya82.persianblog.com

سلام... من تازه اومدم اینجا... نمی دونم که چه خبره.. ولی نوشته هاتون رو آفلاین می خونم و میام نظر می دم... بای..

لاله سه‌شنبه 14 بهمن‌ماه سال 1382 ساعت 01:42 ب.ظ

سلام ... براستی که خنده داره ...کاشکی نقاش بودی ...

سپهر چهارشنبه 15 بهمن‌ماه سال 1382 ساعت 12:07 ب.ظ http://sepehrlp.blogsky.com

ممنون که به من سر زدی...
ولی خنده همیشه خوب نیست....

هاله پنج‌شنبه 16 بهمن‌ماه سال 1382 ساعت 12:49 ب.ظ http://haleh.net

سلام پیمان ..نمایشگاه دو سالانه تموم شد ؟

طاق بستان پنج‌شنبه 16 بهمن‌ماه سال 1382 ساعت 04:08 ب.ظ http://Taghbostan.persianblog.com

سلام دوست عزیز
از لطفی که به من داشتید متشکرم...
مهدی

فرشته پنج‌شنبه 16 بهمن‌ماه سال 1382 ساعت 06:28 ب.ظ http://biesm.persianblog.com

سلام پیمان (چوپان دروغگو).شگفتم زده شد و خندیدم.

پدرام شنبه 18 بهمن‌ماه سال 1382 ساعت 08:10 ق.ظ http://natoor.persianblog.com

مشکل اینجا است که ما انگار اگر قرار است اسطوره هم بشویم از جنس چوپان دروغگو و احتمالا ضحاک ماردوش خواهد بود !!!! آقا راستی اون جریانی که بین خودمون بود رو زدم تو وبلاگم !!:)))

لاله شنبه 18 بهمن‌ماه سال 1382 ساعت 12:49 ب.ظ

سلام ...

احسان‌نگهبان شنبه 18 بهمن‌ماه سال 1382 ساعت 04:56 ب.ظ http://kalanpoem.persianblog.com

روشهای طبخ داستان پست مدرنیستی تان را خواندم.جالب بود.عدم قطیت وشکاکیت در آن به چشم می خورد.امیدوارم جریان پست مدرنیست خودش را نقض نکند.به وبلاگم‌سر بزنی ونظر بدی ممنون می شوم

تینا یکشنبه 19 بهمن‌ماه سال 1382 ساعت 05:54 ب.ظ http://laaf.persianblog.com

سلام پیمان جان چطوری؟ یه مدت طولانی نبودی... جمعه داشتم سینما ۴ نگاه میکردم یه جا موسیقی متنش آهنگ وبلاگ تو بود. یاد وبلاگ تو افتادم و هوس داستانای توش و کردم و اون یلداهارو ..امروز یه سر به وبلاگ وحید زدم گفتم یه کلیک اینجا کنم شاید بلاگ اسکای درست شده باشه ... ولی از اون داستانا خبری نیست و اون موسیقی.... راستشو بخوای ۴۰٪ تاثیر داستانات به خاطر موسیقی مناسبی بود که واسشون انتخاب کردی خب اگر خواستی داستان بذاری اینجا موزیکت یادت نره چون بقیه ی نوشته هات نیاز چندانی به موسیقی نداره راستی چرا وبلاگ پژمان و از تو لینکت پاک کردی؟:( روش طبختو خوندم .. من یه چیزی نوشتم والا پست مدرن که خوبه مال قبل دوران دایناسورهاست:)) اصلا داستان نیست شاید یه چیزی مثل یه خاطره نه ولی خاطره هم نیست اصلا نمیدونم چیه ولی خوشحال میشم اگه بخونیش..اخ خیلی حرف زدم فعلا قربانت ...........

لاله دوشنبه 20 بهمن‌ماه سال 1382 ساعت 11:08 ق.ظ

سلام ...

شاپرک چهارشنبه 22 بهمن‌ماه سال 1382 ساعت 12:03 ب.ظ http://shaaparak.persianblog.com

یکی از جشنواره فجر مینویسه ... یکی از کتابای جدیدی که چاپ شده و همه دل آدم رو مچاله میکنن . یادداشت تو هم که دیگه تیر خلاص بود ! من یه ایمیل برات فرستادم .

لاله شنبه 25 بهمن‌ماه سال 1382 ساعت 07:50 ق.ظ

و امروز هم سلام ...

پدرام شنبه 25 بهمن‌ماه سال 1382 ساعت 04:25 ب.ظ http://natoor.persianblog.com

من مخلصتم پیمان پای مارو وسط نکش...من یک یادداشت کلی نوشتم...برداشتش هم پای خودتون !!!! آقا اون رفیقت هم تماس نگرفت با من...زیاد مهم نیست...حالا باهات تماس می گیرم...

سورنا شنبه 25 بهمن‌ماه سال 1382 ساعت 04:52 ب.ظ http://simab.persianblog.com

سلام پیمان:) خوبی؟ چه حیف شد که من نرسیدم برم و این نمایشگاه رو ببینم مخصوصا کارهای گلشیری که خیلی دوستشون دارم... اما خب درمورد داستان چی بگم...ایشالله که درست میشه:))

پدرام شنبه 25 بهمن‌ماه سال 1382 ساعت 11:38 ب.ظ http://natoor.persianblog.com

آقا می گن قراره آخر هفته دیزی مهمونمون کنی...راسته ؟

لاله یکشنبه 26 بهمن‌ماه سال 1382 ساعت 11:21 ق.ظ

و امروز هم سلام ...

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد