تمام تنت را در سراشیب کوهپایه بر فراز صدای پای اسبان


این هم شعر دیگری از نویسنده وبلاگ سفید ، پژمان شفایی . توی یکی از نوشته هام توضیحاتی در مورد پژمان دادم . فعلا این شعرش را هم داشته باشید :

              تمام تنت را در سراشیب کوهپایه بر فراز صدای پای اسبان

              تمام تنت را روی ماسه های نم گرفته بعد از بارش یکریز باران

              تمام تنت را در برگهای وز گرفته باد و پرواز زنبوران

                                   تمام تنت را پای برکه های برهنه

                                                       جای پای سم ضربه های آهو

                 دور از صدا و ...


            تمام تنت را تکرار میکنم

            تمام تنت را تکرار میکنم

                               تنت را میان بازوان نامتناهی بر متن سپید کتان

                               تنت را در خالی لا به لای کشیدگی انگشتان

               تنت را لای لای شاخه ها

               لای لای برگهای زرد علفها

               لای لای ساقه ها

               لای لای سایه ها

                                      مثل مترسک

                                               وفادار

                                                     در سپیدی روز و سیاهی شب

                                                     برای کلاغش

                 بی آنکه بدانند

                 بی آنکه بفهمند

                 آهسته تر از ساعت و عقربه هایش

                 که نمیخندند

                هیچگاه نمی خندند

                تمام تنت را

                                تکرار می کنم.



-----------------------------------------------------------------------------------------------------


و این هم یک مطلب بامزه:

آرنولد شوارتزنگر که معرف حضور همه هست . حتما هم شنیده اید که آرنولد 56 ساله ما برای تصدی پست فرمانداری ایالت کالیفرنیا نامزد شده . این آرنولدی که یک زمانی اصطلاحا پوز همه را توی رقابتهای مستر المپیا میزد حالا باید پوز این رقبای تازه را بزند . این مطلب را بخوانید . به نظر من هیچ بعید نیست که همین خانم کری اساسی حالش را بگیرد!!

آرنولد شوارتزنگر که بیش از هرچیز به دلیل ایفای نقش در مجموعه فیلمهای " ترمینیتور" شهرت دارد، در جریان ضبط یک برنامه تلویزیونی گفت علی رغم شایعات قصد دارد نامزد انتخابات فرمانداری ایالت کالیفرنیا شود . شوارتزنگر 56 ساله سالهاست که قصد دارد درانتخابات سیاسی شرکت کند. رونالد ریگان نیز حیات سیاسی خود را با همین سمت آغاز کرد.

نامزدهای رقابتی غیرمعمول

شوارتزنگر دراتریش متولد شده و در گذشته قهرمان زیبایی اندام جهان بوده است. او اولین باردرسال 1999 گفت که قصد دارد درانتخابات فرمانداری کالیفرنیا شرکت کند و از آن زمان به بعد نظرات خود را درباره مسائلی مانند مالیات، سیاست خارجی و آموزش مطرح کرده است.

شوارتزنگر از حامیان سرسخت سیاست های اقتصادی محافظه کاران است. اما در مورد مسائل اجتماعی از جمله مسئله سقط جنین و حقوق همجنس گرایان به طرز تفکر لیبرال تمایل دارد.

پیشتر هم لری فلینت، ناشر مجله های بزرگسالان نیز وارد گود شده بود.

همچنین مری کری، بازیگر 22 ساله فیلم های پورنوگرافی هم در این رقابت ها شرکت کرده است. از جمله شعارهای او در این انتخابات منظورشدن مالیات برجراحی پلاستیک سینه و مبادله سلاح با فیلم های پورنوگرافی برای کاهش میزان جرائم است.


واقعا این هیات نظارت بر انتخابات ایالت کالیفرنیا چقدر مدرن فکر میکند!!!

برای خواندن کل مطلب میتوانید به سایت BBC فارسی مراجعه کنید .


این یادداشت به طور همزمان در وبلاگ پدرو پارامو منتشر میشود . لطفا برای کامنت گذاری از آن وبلاگ استفاده کنید:پدرو پارامو

این تنفر است که زندگی میکند



برای چند روز میخوام برم مسافرت . لطفا تا موقع برگشتنم همین نوشته ها رو تحمل کنین . ببخشید که این چند وقته به خیلی ها سر نزدم . به دل نگیرین. از گرفتاری زیادیه .فعلا .



 American History X فیلمی در باره تنفر است . تنفری که هیچ حد و مرزی ندارد . آنقدر وسیع است که همه چیز زندگی را میبلعد . سفیدها از سیاه ها متنفرند و سیاه ها از سفیدها . سفید و زرد و سیاه همه از هم متنفرند . این تاریخ آمریکاست . به نظر من  American History Xفیلمی است که تا حدود زیادی از مولفه های آشنای سینمای هالیوود فاصله گرفته و به واقعیت لخت و ناب نزدیک شده . واقعیتی که در باره تنفر است . در باره بد بختی و خشونت .


خط ساده فیلم را میشود این گونه روایت کرد : پدر خانواده سفید پوستی در حین انجام وظیفه کشته شده . به دست چند نفر سیاه پوست به قتل رسیده. پسر بزرگ خانواده ( با بازیEdward Norton ) از سیاه پوستان متنفر است . این پسر تبدیل شده به یک نژاد پرست کامل که از کشتن سیاهان لذت میبرد ( Norton  بعد از کشتن دو جوان سیاه پوست به طرف برادر کوچکترش برمیگردد و لبخندی میزند . این لبخند را هیچوقت نمیشود فراموش کرد) . او معتقد است که تمام بدبختی های آمریکا از سیاهان و آسیایی هاست . برادر جوان او به طور کامل تحت تاثیر عقاید و افکار او قرار دارد . او هم نژاد پرست کوچک تری است که تنها رهبرش در زندگی همین برادر بزرگتر است . Norton بعد از کشتن دو جوان سیاه پوست به زندان می افتد . توی زندان میفهمد که این بدبختی  را فقط سیاه پوستان درست نکرده اند. همه توی این بدبختی و تنفر شریکند .او بعد از آزادی از زندان دیگر نمیخواهد یک نژاد پرست باشد . پرچمهای صلیب شکسته را جمع میکند و به همه میگوید که میخواهد طوری زندگی کند که مثل قبل نباشد . که میخواهد برای بهتر شدن زندگیش کاری کند . برادر کوچکتر را هم قانع میکند که از نژاد پرستی دست بکشد . درست در همین نقطه و در زمان آرامش فیلم برادر کوچکتر به دست یک نوجوان سیاه پوست ( و در کمال بی گناهی ) کشته میشود .



خط تنفری که توی این فیلم نقاشی میشود را هیچوقت نمیتوان از یاد برد. اینکه این تنفر ادامه دارد و تا موقعی که طرز زندگی آدمها به همین شکل است هیچ چیزی نمیتواند آن را از بین ببرد . این فیلم یک واقعیت تلخ و بی حفاظ را نشان میدهد : این تنفر است که به جای آدمها زندگی میکند.


نکته جالب دیگر در مورد این فیلم این است که Tony Kayeعلاوه بر کارگردانی فیلم مسئولیت Director of photography   را هم بر عهده داشته . دید عالی و تحسین برانگیز Kaye نسبت به عکاسی را در تمام سکانسهای فیلم میتوان مشاهده کرد . این فیلم پر از صحنه هایی است که هیچ چیزی از یک عکس زیبا و به یاد ماندنی کم ندارند.







American History X



ترمیناتور ۳


خب... هیچ دلیلی ندارد که فقط از فیلمهای خوب حرف بزنیم . ترمیناتور 3 فیلمی مزخرف است . اصلا پیشنهاد نمیکنم آن را ببینید . هر ذهنیتی را که نسبت به اکشن تمام حرفه ای و قابل اعتنای جیمز کامرون دارید دور بریزید و به فیلمی سطحی ،احمقانه و با جلوه های ویژه ای به مراتب ضعیف تر از ترمیناتور 2 فکر کنید . هیچ کس نمیتواند منکر این مسئله شود که ترمیناتور 2 مسئله جلوه های ویژه در سینما و اصولا ژانر سینمای اکشن را متحول کرد .اما این فیلم ترمیناتور 3 مادر بزرگ آرنولد شوارتزنگر را هم نمیتواند متحول کند . لطفا اصلا این فیلم را نبینید .





ترمیناتور ۳


این یادداشت به طور همزمان در وبلاگ پدرو پارامو منتشر میشود . لطفا برای کامنت گذاری از آن وبلاگ استفاده کنید:پدرو پارامو

با یاد داستا یو فسکی

بالاخره یکی از دوستان بسیار بسیار خوب ما هم تصمیم گرفت که بلاگ نویسی کند . این دوست ما بلاگ سفید را راه انداخته . البته فعلا اسم بلاگش سفید است و ممکن است در آینده تغییراتی توی وبلاگش بدهد . میشود گفت که یک جورهایی من و این دوستم باهم کار جدی ادبیات را شروع کردیم . خاطرات خیلی زیادی با هم داریم .( البته چون هنوز به طور مرتب همدیگر را میبینیم این خاطرات همین طور زیاد میشوند!!) . گوش دادن و خواندن شعرهایش همیشه آرامش خاصی را به من داده و میدهد . یعنی میتوانم بگویم که شعرهایش را دوست دارم .
به هرحال این دوست ما چند روزی هست که وارد این خانواده وبلاگی شده . دیدن وبلاگش را از دست ندهید ( البته متاسفانه به دلیل خراب شدن سیستم کامنت گذاری بلاگ اسکای فعلا امکان اینکه برایش کامنت بگذارید وجود ندارد ):
سفید



این هم اولین شعری که توی وبلاگش گذاشته:

با یاد داستا یو فسکی


باران گرفته است

تاریک خیابان است

می گویم آناییتا گریگوریونا

چند بار می گو یم

آناییتا گریگوریونا


پو لینا الکساندرونا


ــــ

تازه

تاریک

روی نورهای کمرنگ باریک موازی


خیابا نیست

تما م

خالی


رده رده.


این یادداشت به طور همزمان در وبلاگ پدرو پارامو منتشر میشود . لطفا برای کامنت گذاری از آن وبلاگ استفاده کنید:پدرو پارامو