لولیتا

ولادمیر ناباکوف در سال ۱۹۵۵ رمان لولیتا را نوشت.حدود شش سال بعد استنلی کوبریک نابغه عالم سینما با همکاری خود ناباکوف فیلمی از روی این رمان ساخت. فیلمی کلاسیک که با در نظر گرفتن امکانات آن موقع سینما فیلمی زیبا و بحث بر انگیز بود. من فکر میکنم از آنجایی که خود ناباکوف دخالت مستقیم در نوشته شدن فیلمنامه داشته احتمالا این فیلم وابستگی بسیار زیادی با اصل رمان دارد. در سال ۱۹۹۷ (زمان اکران در اروپا) آدرین لین کارگردان انگلیسی فیلم دیگری بر اساس این رمان ساخت. خود من اول فیلم لین را دیدم و بعد فیلم استنلی کوبریک. فیلم لین به نظر من یک فیلم بی نظیر است. فیلمی با جذابیتهای فوق العاده بصری و داستانی. زمانی که فیلم لین را دیدم پیش خودم فکر کردم که فیلم کوبریک برای بهتر بودن باید یک شاهکار بی نظیر باشد. شاهکاری که با همکاری ناباکوف شکل گرفته. یعنی همان شانسی که آدرین لین برای ساختن فیلمش نداشته.اما وقتی فیلم کوبریک را دیدم فهمیدم که نابغه از شاگرد جوانش شکست خورده. فیلم کوبریک فیلمی کاملا کلاسیک و تک خطی است( که این به زمان ساختش هم ربط دارد) با بازی هایی ساده و گاه کاملا سرد و بی روح. از فرم ساخت دو فیلم که بگذریم تیم بازیگری لین یک سر و گردن بالا تر از تیم مشهور بازیگری کوبریک قرار میگیرند. مقایسه بازی سرد و عاری از احساس james mason با بازی زیر پوستی وعالی Jeremy Irons و همچنین بازی فوق العا ده Dominique Swain در مقایسه با بازی آبکی sue lyon نتیجه ای جز برتری تیم لین ندارد. البته peter sellers به نقش Clare Quilty در فیلم کوبریک عالی بازی کرده (مثل اکثر بازیهایش) و FRANK LANGELLA بازیگر نقش Quiltyدر فیلم لین خیلی سعی کرده تا از sellers عقب نماند.دانستن این موضوع هم جالب است که Dominique Swain بازیگر نقش لولیتا در فیلم لین از بین ۲۵۰۰ نامزد بازیگری این نقش انتخاب شده است. (و به نظر من انتخاب فوق العاده ای بوده).در پایان با تمام احترامی که برای کوبریک قائلم باید بگویم که فیلم لین، فیلم به مراتب بهتری است و علاوه بر بر تری های مشهود فرمی از ساختار روایی زیبا تری هم برخوردار است.

Lolita

خوب این هم بلاگ اسکای. واقعا که بد جوری شرمنده شد. حالا امیدوارم که یادداشتهای حذف شده رو برگردونند.

برای کیشلوفسکی عملا دو دوره کاری میشود در نظر گرفت.یک دوره تا ساخت فیلم بی پایان(no end) ویک دوره هم بعد از آن.فیلمهایی که من در یادداشت قبلی به آنها اشاره کردم همه فیلمهای دوره دوم کاری کیشلوفسکی هستند.البته مطمئنا فیلمهای بسیار خوب زیادی در تاریخ سینما وجود دارد اما هدف من بیشتر معرفی دوره دوم کاری کیشلوفسکی به عنوان یک سینماگر ناب است.سینما گری با فیلمهایی غمناک اما اصیل.علاوه بر خود کیشلوفسکی(که به عنوان کارگردان مهمترین نقش را در ساخت فیلمهایش داشته) دو عامل مهم دیگر هم در غنای هر چه بیشتر این فیلمها موثر بوده اند.یکی همان پرایسنر است که در یادداشت قبلی به او اشاره کردم.نفر دوم هم کریشتف پیه شیه ویچ همکار فیلمنامه نویسی کیشلوفسکی است. این دو نفر همکاری خودشان را از زمان ساخت فیلم بی پایان شروع کردند واین همکاری تا زمان مرگ کیشلوفسکی ادامه داشت.بهترین فیلمنامه های کیشلوفسکی با همکاری این آدم نوشته شد.آخرین کارشان هم یک تریلوژی بر اساس کمدی الهی دانته به نامهای «بهشت،دوزخ وجهنم» بود که با مرگ کیشلوفسکی نا تمام ماند(کسانی که سه گانه رنگها را دیده اند میتوانند بفهمند که سینما چه فیلمهایی را از دست داده).به هرحال کیشلوفسکی مرده و برای من هم فقط آبی مانده.فیلمی که خیلی دوستش دارم.البته چند ماه پیش جایی خواندم که کارگردانی به اسم تام تیکور فیلمی بر اساس فیلمنامه بهشت ساخته(این فیلمنامه تنها فیلمنامه تکمیل شده این تریلوژی بود).من فیلم را ندیده ام.اما میگویند فیلم زیبایی است.

Krzysztof Kieslowski