دور از بهشت

دور از بهشت ملو درام عجیبی است . عجیب از این نظر که با سلیقه شرقی ما جور در نمی آید و در نگاه اول پس میخورد. Julianne Moore نقش زنی را بازی میکند که زندگیش نمونه ای است از یک زندگی موفق در شرایط اجتماعی زمان روایت فیلم ( ده ۵۰ در Connecticut) .زنی با شوهری موفق در تجارت و فروش و دو بچه زیبا و دوست داشتنی . خلاصه همه چیزش عالی است . اما تقریبا از همان شروع فیلم حالات و رفتار عجیب Dennis Quaid همسر Julianne Moore ما را به فکر می اندازد که گره داستان همینجا باید باشد. که بعد میفهمیم او مردی است با تمایلات هم جنس خواهانه . مردی که همسری عالی و زندگیی عالی تر دارد و همجنس خواه هم هست . در یک صحنه غافل گیری زن میفهمد که مردش هم جنس خواه است و با ناراحتی از صحنه خارج میشود. رفتار و نمایش احساساتی که Moore توی این غافل گیری و چند صحنه بعد از آن از خودش نشان میدهد به هیچ وجه قانع کننده نیست. Moore با وجود بازی بسیار خوبی که در تمام طول فیلم از خودش نشان میدهد در این موقعیت بسیار سرد و بی روح بازی میکند و در نشان دادن زن سرخورده ای که قصد کمک به شوهرش را دارد ناتوان میماند ( فراموش نکنیم که داستان فیلم در ده ۵۰ روایت میشود. در زمانی که هنوز همجنس خواهی چندان عادی نبود). مرد میخواهد خود را درمان کند. مرد معتقد است که این مشکل یک بیماری ست و دلیلش هم این است که موقعی که مشغول انجام این کاراست احساس خوبی ندارد. اما چیزی که این وسط باقی میماند ( و از همان شروع فیلم هم به نوعی قابل درک است) سردی رابطه ای است که بین مرد و زن وجود دارد . این سردی از پشت احساسات ظاهری که نسبت به هم بروز میدهند قابل دیدن است . زن کم کم به سمت مردی سیاه پوست که باغبان آنهاست جذب میشود. این رابطه اگرچه تا آخر فیلم کاملا پاک و سالم باقی میماند و بیشتر تداعی کننده نوعی آرمان خواهی Moore و مرد سیاه پوست است اما به شکل آشکاری از انگیزه های جنسی ناشی از سرخوردگی Moore از همسرش نیز بهره میگیرد. در پایان Quaid نمیتواند بر تمایلات همجنس گرایانه اش غلبه کند و در یک سکانس پر از اشک به همسرش میگوید که یک نفر دیگر را دوست دارد و میخواهد با او زندگی کند . Moore از همسرش جدا میشود و Quaid هم با مرد مورد علاقه اش زندگی میکند! بعد از این جدایی Moore به مرد سیاه پوست ( با بازی Dennis Haysbert ) پیشنهاد میدهد که با هم زندگی کنند ( البته بیشتر به شکل یک درخواست عاشقانه تا یک پیشنهاد عادی) اما Haysbert این درخواست را قبول نمیکند و ترجیح میدهد زندگی امن تری را برای دخترش فراهم کند.

فیلم دور از بهشت بیشتر برای جسارتی که در نشان دادن و بیان روابط عاشقانه غیر متعارف دارد در خاطر میماند. فیلم داستانی جسور اما کاملا سر راست دارد و جالب این است که سکانسهای مختلف این فیلم به شکلی کاملا آگاهانه شبیه نمونه های کلاسیک ملودرامهای عاشقانه ساخته شده اند. به عنوان مثال به سکانس پایانی فیلم میتوان اشاره کرد که مرد سیاه پوست سوار بر قطار از آن شهر میرود و زن هم از توی ایستگاه رفتنش را نگاه میکند.

این فیلم تا به حال جایزه های زیادی را برده . در مراسم اسکار هم نامزد دریافت چهار جایزه بود( از جمله بهترین نقش اول زن و بهترین فیلمنامه ) . اما روایتش به دل نمیشیند ( شاید به خاطر عقب ماندگی شرقی ما باشد!!). این را میگویم چون همین چند وقت پیش دادگاهی در کانادا ازدواج همجنس خواهان را قانونی اعلام کرد . شاید همین الان زوجی همجنس خواه در کانادا دست در دست هم روی مبل راحتی خانه شان نشسته اند و این فیلم را نگاه میکنند. لبخندی هم روی لبشان است و توی دلشان قند آب میکنند که دل و دلدار این فیلم به هم رسیدند. نمیدانم.شاید.


این فیلم را Todd Haynes درسال ۲۰۰۲ و در مدت زمان ۱۰۷ دقیقه کارگردانی کرده.




دور از بهشت



توضیحی در مورد کلمه Heaven:

فرهنگ لغت webster در توضیح کلمه Heaven علاوه بر معنی آشنای آسمان به معانی زیر نیز اشاره کرده است:
1- a spiritual state of everlasting communion with God
2-The dwelling place of the Deity; the abode of bliss; the place or state of the blessed after death

در فرهنگ لغت آکسفورد هم به این معانی اشاره شده است :
abode of immortals;habitation of god and his angels and the beatified spirits; paradise

در فرهنگهای لغت انگلیسی به فارسی آریانپور و باطنی ( فرهنگ معاصر ) هم به این معانی اشاره شده است :
بهشت ; ملکوت ; آسمان ; عرش ; موهبت

همان طور که میبینید کلمه Heaven علاوه بر آسمان بر بهشت هم دلالت دارد .
در ترجمه نام این فیلم به جای کلمه آسمان از کلمه بهشت استفاده کردم . به نظر من ( با توجه به خود فیلم ) منظور کارگردان از استفاده از این کلمه همان معنی بهشتیش بوده .
نظرات 15 + ارسال نظر
پدرام سه‌شنبه 27 خرداد‌ماه سال 1382 ساعت 06:36 ب.ظ http://natoor.persianblog.com

سلام… راستش فیلم را ندیده ام متاسفانه… روایتی که از فیلم داشتی برای من نوعی بسیار مناسب بود و گیرا… اما در مورد داستان… با نظرت در مورد اجزا و عناصر اینگونه داستانها کاملا موافقم و در هنگام نوشتن داستان هم سعی کردم این نکته را رعایت کنم . البته بگذریم که دفاع نویسنده یک اثر از آن ، کار درستی نیست و معمولا نوشته ها از نویسندگانشان دفاع می کنند . در درجه اول فکر می کنم که یک نویسنده هرگز نباید در نوشته خود همه عناصر را واضح و روشن برای خوانندگان خود توضیح دهد . من هم معتقدم که این داستان نیاز به بازنویسی دارد و باید پرداخت بهتری داشته باشد . اما در مورد پیرمرد علی رغم آنکه دو نفر از منتقدین برجسته که حق استادی هم نسبت به من دارند بعد از یکبار خواندن داستان به این نکته اشاره کردند اما باز نمی توانم نقش آن را در داستانم نادیده بگیرم . یکبار دیگر داستان را بخوان…به عبارت « تنها صندلی » و جمله ای که پیرمرد در آن حضور دارد دقت کن و اینکه از ابتدا سعی داشته ام « آرام آرام » نشان دهم که این فرد نسبت به محیط خود با دید عادی نگاه نمی کند… اگر بازهم این موضوع برایت گنگ باشد نشان می دهد که داستان من ایراد دارد و باید اصلاح شود…چرا که به هرحال نظر تو و امثال تو با نظر یک خواننده معمولی متفاوت است و وقتی شما با داستان مشکل داشته باشید یعنی یک جای کار من می لنگد … ممنونم از اینکه قابل دانستی من را و نظرت را در مورد کار برایم نوشتی…همین نظرات است که آدم را آگاه تر می کند… باز هم ممنون

فرشته سه‌شنبه 27 خرداد‌ماه سال 1382 ساعت 09:21 ب.ظ http://biesm.persianblog.com

سلام .فیلم رو ندیدم.اما با چیزایی که نوشته بودی دلم خواست ببینمش.فکر کنم اولین باره که بهت سر می زنم.بازم می آم .نوشته های قبلی ت رو هم بعدا می خونم.داستان جدیدم رو می خونی؟اسم نداره.

آراد سه‌شنبه 27 خرداد‌ماه سال 1382 ساعت 09:41 ب.ظ

آقاهه سلام
دست و پنجه ات درد نکنه... یه آبی داریم که اونم خودتی.
یه پیشنهاد؛ دفعه بعد درباره آخرین تانگو بنویس... تازه دیدیش که !
راستی حساب این هفته ما چقدر شده ؟

پدرام چهارشنبه 28 خرداد‌ماه سال 1382 ساعت 07:10 ق.ظ http://natoor.persianblog.com

سلام…خوب ظاهرا منطق من در استفاده از شخصیت پیرمرد کم کم دارد به بن بست می رسد . من در به کارگیری شخصیت پیرمرد به دنبال چند هدف بودم . اول اینکه در جامعه سنتی ما که هنوز بعضی از صفتهای اخلاقی رنگ نباخته اند معمول است که وقتی جوانی نشسته است و پیرمردی ایستاده ، جوان جای خود را به پیرمرد می دهد . در اینجا « تنها صندلی » قرار است ( یا بهتر است بگویم قرار بود ) بر این مضمون تکیه کند . نگاه سنگین پیرمرد قرار است پاسخی باشد به این بی تفاوتی جوان به او و کلا فضای وقوع ماجرا . جوانی که ظاهرا در آن مکان حضور متعادلی ندارد و هنجارهای معمول را رعایت نمی کند . ضمن اینکه نگاه سنگین پیرمرد به مرد جوان می توانست به نوعی تلو تلو خوردن فرد مورد نظرمان را هم ( یا در حالت کلی غیر عادی بودن رفتار او را ) نشان دهد یا فضا را آماده کند تا خواننده این رفتار غیر عادی را بپذیرد ( که البته این هیچ ربطی به پیرمرد بودن یا به قول تو ساعت دیواری ندارد ). جملات مبهم و یا استفهامی که در پایان نوشته به کار می رود ( مثل « عصبانی شده بود فکر می کنم » – « گیج بود و فریاد می زد انگار » یا« نمیدانم سرم را تکان دادم یا شانه هایم را بالا انداختم » ) قرار است ادامه همین جریان را پی بگیرند تا در کنار « بوی گند مشروب » تاکید بیشتری بر گیج و منگ بودن یا مست بودن شخص داشته باشند . طبق این منطق ، پیرمرد در داستان من نمی تواند با شخص دیگری جایگزین شود . البته ظاهرا من در ارایه این شیوه در منطق روایی اثر موفق نبوده ام . در مورد « بوی گند مشروب » هم یک توضیح بدهم چون ممکن است با « گند » آن مخالف باشی . صفت برای من ( به خصوص در داستان نویسی ) این نقش را داشته است که به نویسنده کمک کند تا بر کلمه خاصی تاکید داشته باشد . کلمه « گند » ( هرچند که کمی تو ذوق می زند ) قرار است برای تاکید بر « بوی مشروب » در داستان آورده شود . خوشحال می شوم بقیه نکات مورد نظرت را هم اگر فرصتی داشتی بنویسی . مگر من چند نفر مثل تو را می توانم گیر بیاورم که اینطور فنی کارهایم را نقد کنند ؟ ممنونم ازت…واقعا و از صمیم قلب…

راحله چهارشنبه 28 خرداد‌ماه سال 1382 ساعت 07:30 ق.ظ http://nabzedarya.pesianblog.com

سلام...مثل همیشه استفاده کردم!آنقدر زیبا و جامع فراز و فرود و نقاط اوج و گره و خلاصه همه ابعاد فیلم رو بررسی کردید که حس می کنم خودم فیلم رو دیدم.ممنون و...یاعلی

پدرام چهارشنبه 28 خرداد‌ماه سال 1382 ساعت 09:53 ب.ظ http://natoor.persianblog.com

انتقادات را پذیرفتم بی کم و کاست . فقط یک سوال که هنگام نوشتن این داستان هم آزارم داد! درکارهایی این چنین کوتاه ، زبان تا چه حد اهمیت دارد ؟ بهتر بگویم ، منطق روایی اثر و ایده و طرح داستان در این میان پررنگ تر است یا زبان اثر ، آیا آن دو به این یکی برتری دارند ؟ باز هم ممنونم ...

[ بدون نام ] جمعه 30 خرداد‌ماه سال 1382 ساعت 04:41 ق.ظ

سلام...اول بگم heaven آسمان معنی میدهد...و بعد..بابا یه پا منتقدی واسه خودت...حال می کنم با نوشته هات...موفق باشی...

خیلی ممنون که به من سر زدی دوست ناشناخته . از لطفت هم ممنونم . اما در مورد کلمه heaven اگر به فرهنگ webster مراجعه کنی علاوه بر معنی آشنای آسمان به معانی زیر هم اشاره شده است :
1- a spiritual state of everlasting communion with God
2-The dwelling place of the Deity; the abode of bliss; the place or state of the blessed after death

در فرهنگ لغت آکسفورد هم به این معانی اشاره شده است : abode of immortals;habitation of god and his angels and the beatified spirits; paradise

همان طور که میبینی این کلمه به معنی بهشت هم دلالت دارد.

گوشه گیر جمعه 30 خرداد‌ماه سال 1382 ساعت 06:37 ب.ظ http://www.gooshegir.blogspot.com

من فیلم زیاد تو زندگیم دیدم . ولی هیچوقت نتونستم به این زیبایی فیلمهایی رو که دیدم توصیف کنم . این خیلی خوبه که تو میتونی .منم شاید باید سعی کنم !!!

bluesky جمعه 30 خرداد‌ماه سال 1382 ساعت 07:16 ب.ظ http://bluesky1381.persianblog.com

سلام؛ اول از همه باید بگم وبلاگ بسیار خوب و خوندنی دارید و همینطور موسیقی زیبای « آداجیو» آلبینونی هم که زیباترش کرده. خوشحالم که با وبلاگتون آشنا شدم ؛ از طریق وبلاگ آقای پدرام رضایی منش که با اون وبلاگ خوب هم چند روز پیش آشنا شدم.
و همینطور نکته های زیبایی که راجع به داستان نویسی و فیلم ها و سایر مطالب دارید بسیار جالبه.
در ضمن درباره کلمه heaven فکر کنم همونطور که اشاره کردین اینجا به معنای بهشته و توی دیکشنری آکسفورد و وبستر هم حالت جمعش به معنای آسمانه.
موفق باشید.
آسمون آبی

امیر جمعه 30 خرداد‌ماه سال 1382 ساعت 07:59 ب.ظ http://amireghlimi.blogsky.com

نامه نبوی به خامنه ای رو تو بلاگم نوشتم

کاپیتان نمو شنبه 31 خرداد‌ماه سال 1382 ساعت 01:55 ق.ظ http://cnemo.blogspot.com

دوست من ، فوق العاده بود. بهت تبریک میگم.

آراد شنبه 31 خرداد‌ماه سال 1382 ساعت 08:16 ق.ظ

سلام دوست من
خیلی جالب فیلم رو توضیح داده ای؛ اما شاید یک طور دیگه ای هم به این فیلم نگاه کرد.
اینکه موضوع همجنسگرایی مرد در این فیلم مد نظر نبوده و تنها بهانه ای برای جدایی و سرد شدن شعله های عاطفی بین زن ومرد است. اینکه آسیب پذیری زن را در برابر تلاطم های احساسی نشان میدهد.
اینکه مرد سیاه پوست ترجیح میدهد محلی امنتر برای دخترش انتخاب کند و از ادامه معاشقه با زن سر باز میزند؛ خود نکته ایست. یک مرد بنا به هر دلیلی خانواده خود را ترک میکند و دیگری به دلیل عشق به خانواده ؛از خواسته خود میگذرد.
موفق باشی...

جاودانگی شنبه 31 خرداد‌ماه سال 1382 ساعت 10:53 ق.ظ http://gahnevesht.persianblog.com

جاودانگی شنبه 31 خرداد‌ماه سال 1382 ساعت 10:54 ق.ظ http://gahnevesht.persianblog.com

عجیبه ها !!‌همیشه توی این نظر خواهی من یک پیغام آهسته دارم :)‌ از وقتی که برای وبلاگت می ذاری خیلی لذت می برم و دستت درد نکنه

امیر چرندی شنبه 31 خرداد‌ماه سال 1382 ساعت 12:48 ب.ظ http://charand.blogsky.com

سلام ، جالب بود ......در ضمن اگه میخواهی پخت یه غذای جدید یاد بگیری بیا پیشم ....یا حق

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد